بيانات مرحوم عباس اقبال آشتيانى درباره كتاب نقض
دانشمند فقيد، عبّاس اقبال آشتيانى - غفر اللَّه له و بسحاب عفوه جلّله - از جمله كسانى بودند كه عشق و علاقه بسيار به كتاب شريف نقض داشتند و پيش از آنكه نگارنده به فكر تصحيح و طبع و نشر آن بيفتد، آن مرحوم قصد تصحيح و طبع و نشر آن را داشتهاند و مكرّر در مكرّر به عظمت و نفاست و گاهى نيز به عديم النّظير بودن آن، تصريح مىكردهاند و بدين منظور كتاب را تا حدود ۵۰ صفحه از اوائل آن با مرحوم ميرزا محمّد خان قزوينى، مقابله اولى و تصحيح بدوى نموده، و برخى يادداشتهاىِ فهرستوار نيز تهيّه كرده بودند؛ ليكن به جهت بعضى از موانع و عوائق كه نوعاً متوجّه به اين قبيل امور است، دنباله كار را نگرفته و آن را در بوته توقّف و تعطيل گذاشته بودند. چون نگارنده عزم بر اقدام به اين امر جزم نمود، به علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه كه نسبت به آن مرحوم و اين جانب سِمَتِ بزرگى و ابوّتِ روحانى داشتند، اين موضوع را اظهار كرد. ايشان نيز انجام اين امر را به نگارنده محوّل داشتند. مرحوم اقبال نيز نظر بهغايتِ انصاف و علوِّ همّت و نهايتِ بزرگوارى كه مخصوص به امثال او از دانشمندان است، با كمالِ بشاشتِ وجه و از روى طيبِ نفس اين أمر را امتثال و تلقّى به قبول فرموده، نسخه مقابله شده را با يادداشتهاى سابق الذّكر به اين جانب واگذار نمودند، و براىِ اينكه رضايتِ خاطر خودش را چنانكه شايد و بايد نسبت به جريانِ اين پيشآمد به نگارنده بفهماند، عبارتى تعبير فرمودند كه گويا مفاد آن اين بود: «نظر به آنكه اُنسِ شما به اين قبيل مطالب كه در اين كتاب مندرج است، بيشتر از من است، بهتر آن است كه شما مشغولِ انجامِ امر تصحيح و طبع و نشرِ آن باشيد و من هم در نوبه خود از هيچگونه مساعدتِ ممكنه در اين باب مضايقتى نخواهم داشت.» و همانطور كه قول داده بودند، تا زنده بودند، از بذلِ هيچگونه مساعدتِ علمى دريغ نفرمودند؛ ليكن متأسّفانه طبع كتاب و تصحيح آن مصادف با وقتى شد كه علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه رحلت فرموده بودند و آن استاد معظّم (آقاى اقبال) نيز غالبِ آن مدّت را در خارج از ايران بهسر مىبردند. با وجودِ اين در آن ايّام قليلى كه مصادف با تصحيح و طبع و نشر كتاب بود، فوايدِ بسيارى از آن دانشمند محترم نصيب داشته و در تعليقاتِ آن اثرِ نفيس وديعه گذاشتهام و در مواردِ مقتضى نيز نام او را برده و حقِّ تعليم و استادىِ وى را ادا كردهام و در اينجا نيز تصريح مىكنم كه قسمتى از فوايد مهمّه تعليقاتِ نقض، به همّت و سعى و ارائه طريق و راهنمايىِ آن دانشمند فقيد درست شده است.
متأسّفانه در اين تاريخ كه اين تعليقات را مىنويسم، يعنى ۲۱ بهمن ماه ۱۳۳۴ هجرى شمسى، آن مرحوم در روم درگذشت و يك جهان فضل و هنر و ادب و كمال را با خود به زير خاك و قعر مغاك برد و بدون ترديد، مىتوان گفت كه كاخى از كاخهاى فضل و دانش كشور ايران به مرگِ او ويران شد. پس تمثّل به اين بيت مناسب است:
و ما كان قَيْس هلكه هلك واحد و لكنّه بنيان قومٍ تهدّما
پس جنازه او را به ايران آورده، در جوار قبر شيخ ابو الفتوح رازى - قدّس سره - در نزديكى قبر مرحوم علّامه قزوينى به خاك سپردند. جعلنا اللَّه و ايّاهما ممّن يبدّل سيّئاتهم حسناتٍ بفضله و رحمته بحرمة نبيّه محمّدٍ و عترته.
دانشمند فقيد نامبرده، يعنى مرحوم عبّاس اقبال در مجله يادگار تحت عنوان كلّى «شعراى گمنام» و عنوان خاصّ «قوامى رازى» (سال دوّم، شماره اوّل، ص ۶۸) گفته:
در يك كتابِ بسيار نفيسِ قديمى بهنام بعض مثالب النّواصب في نقض بعض فضائح الرّوافض، تأليف نصير الدّين عبد الجليل قزوينى كه در حدود ۵۵۶ به زبانِ فارسىِ بسيار فصيح نوشته شده و در يكى از شمارههاى آينده مجلّه يادگار به تفصيل به معرّفى آن خواهيم پرداخت،[۱] مؤلّف فاضل آن در ذكر نقيب شرف الدّين ابو الفضل محمّد بن علىّ مرتضى، رئيس رى كه كتاب بعض مثالب النّواصب را به نام او نگاشته، مىگويد: قوامى رازى تخلّص آن قصيده بدو كرده، آنجا كه مىگويد:
تا صاحب الزّمان برسيدن بكار دين اولىترين كسى شرف الدّين مرتضى است
نظر بهعشق و علاقه آن مرحوم به كتاب نقض، نگارنده جزوههاى چاپ شده را در صورتِ امكان جمعآورى كرده (ده فرم، ۲۰ فرم) قبل از تمام شدنِ كتاب برايش تقديم مىكرد. آن مرحوم نيز با يادداشتها و تصحيحات و تعليقاتِ لازمه در حواشى، آنها را به نگارنده برمىگردانيد تا براى تعليقات حاضر ذخيره شود و بعد از آنكه كتاب تمام شد، يك نسخه مجلّد به حضورش كه آن موقع در روم بودند، با نامهاى فرستادم. در جوابِ نگارنده، اين نامه را فرستادند كه سوادِ آن بهعين عبارت حرفاً به حرف بدون هيچگونه دخل و تصرّفى در اينجا درج مىگردد.
رم دوّم اسفند ماه ۱۳۳۱
دوستِ دانشمند معظم؛ چندى قبل يك جلد از كتاب نفيس النّقض كه به همّت و دستيارىِ فضل و اطّلاعات واسعه آن صديق گرامى للَّه الحمد، به زيورِ طبع آراسته گرديده، عزّ وصول بخشيد. از صميمِ قلب اين توفيق جليل را به آن دانشمند ارجمند تبريك عرض مىكنم و از خداوند مىخواهم كه توفيقِ اتمام تعاليق و حواشى را به آن دوست محترم عطا فرمايد. در واقع ثباتِ قدم و شور و شوق سوزان و وسعتِ دامنه اطّلاعاتِ سركار عالى بوده است كه اين گوهر گرانبها و دُرِّ ناياب را از حجاب خفا بيرون آورده و امروز در معرضِ استفاده عامّ قرار داده است. كجاست كسى كه قدر امثالِ وجودِ معظّم را كه در اين قحط سالِ علم و ادب انگشتشمار، بلكه عديم النّظيريد، بداند و بيش از پيش از اين چشمه فيّاض تمتّع بردارد؟ پيشِ ما مثلِ آفتاب روشن است كه امروز از بدبختى جمهورِ معاصرينِ ما كه از شدّتِ جهل و غفلت، همان حكم هِمَجْ رعاع را دارند، بر اين قبيل كارها مىخندند و مباشرين آنها را تخطئه و تسفيه مىكنند؛ ليكن آنانكه مزاجى مستقيم و مشربى صافى دارند و از حقايق و معانى لذّتى جاويد، مىبرند، بهخوبى درمىيابند كه كارِ سركار در اين مرحله از زمره اعمال مسيحايى است و يقين دارم كه بيش از همه، روان علّامه مرحوم قزوينى كه به اين كتاب تعلّقِ خاطر عجيبى داشت و در حقيقت جلبِ توجّه همگى ما به آن از بركتِ اشاره آن مرحوم است، از بعد از چاپ كتابِ مزبور غرقه در شادى و اهتزاز است. جزاكم اللَّه من العلم خيراً.
تمنّى دارم عرض اخلاصِ مرا خدمت آقاى دكتر بيانى[۲] تجديد فرماييد. دوست گرامى عزيز، آقاى سلطان القرّائى[۳] را نيز به عرض ارادت مصدّعم.
ارادتمند صميمى، عبّاس اقبال
و نيز آن مرحوم در مقالهاى كه راجع به «بُندار رازى» نوشته و در مجلّه مهر (سال هفتم، شماره يكم؛ ص ۲۷ - ۳۵) طبع و نشر شده چنين گفته است:
يكى از قديمترين مولّفينى كه نام بُندار را بُرده و مطالب تاريخىِ قابلِ اعتمادى راجع به او به دست داده، شيخ عبد الجليل قزوينى است كه در يكى از تأليفاتِ خود به نام نقض بعض فضايح الرّوافض كه آن را در حدود ۵۵۶ نوشته به مناسبتِ آنكه بُندار شيعىمذهب بوده است، در آنجا از او يادى كرده.
اين كتابِ شيخ عبد الجليل قزوينى اگر چه مذهبى و در نقضِ كتابِ يكى از علماىِ سنّت است كه بر شيعه تاخته بوده، ليكن از آن لحاظ كه يكى از متونِ قديمِ فارسى است كه فقط چند سالى بعد از چهار مقاله نظامى عروضى و مقاماتِ حميدى تأليف شده، و مشتمل بر بسيارى از مطالب مُهمِّ تاريخى و ادبى است، نسخهاى بسيار نفيس و گرانبها است. اطّلاعِ ما سابقاً بر وجودِ اين كتاب فقط از راهِ منقولاتى بوده كه مؤلّفِ مجالس المؤمنين از آن به دست مىدهد، ليكن معلوم نبود كه نسخه تمامى از آن بجاست يا آنكه آن نيز مثلِ بسيارى از نفايسِ ديگرِ زبانِ فارسى دستخوش تلف گرديده.
جلب توجّهى كه در اين باب از طرفِ استاد علّامه آقاى محمّد قزوينى - مدّظلّه - به عمل آمد و جهد بليغى كه معظَّم له در راهِ يافتنِ اثرى از اين كتاب بهكار مىبردند، خوشبختانه بالأخره به نتيجه رسيد و نسخه بالنّسبه منقّحى از آن در شيراز به وسيله جناب آقاى علىاصغر حكمت، وزير سابق فرهنگ به دست آمد و اينك عينِ آن در كتابخانه ايشان موجود است.
گفتار علامه قزوينى درباره نقض
علّامه محمّد قزوينى، مطالب ذيل را در پاسخ نامه اى نوشته كه آقاى على اصغر حكمت به او نگاشته بود و در آن پيدا شدن نسخه كتاب نقض را خبر داده بود.[۴]
پس از مژده سلامتى وجود مبارك، چيزى كه در رقيمه كريمه اينجانب را از هر چيز بيشتر خوشوقت و سراپاى وجودِ مرا غرق فرح و شادى و شعف نمود، خبر خيريّت اثر وجودِ كتابِ بسيار بسيار نفيسِ مهمّ مفيد ممتّع دلكش ضالّه منشوده چندين ساله اين حقير، يعنى كتاب مستطاب جليل القدر، عظيم الشّأن نادر - الوجود، أعزّ از كبريت أحمر، بعض مثالب النّواصب فى نقض بعض فضائح الرّوافض، تأليف شيخ جليل، عبد الجليل بن ابى الحسين بن ابى الفضل قزوينى است در شيراز، در كتابخانه آقاى محمّد حسين شعاع - حفظه اللَّه من شرّ كلِّ همج رعاع و متّعنا اللَّه بطول بقاء وجوده النفّاع - كه از قرار تقرير بعضى دوستان، كتابخانه حضرت معظّم له داراى بسيارى از نفايس كتب نادره فارسى و عربى است. خداوند امثال اين اشخاص فاضل محبّ فضل و ادب و عشّاق كتب و آثار قدما را كه از بركات وجود آنان ثمره زحمات اسلاف به أعقاب و أخلاف منتقل مىگردد و از تلف شدن بالكلّى نجات مىيابد، زياد كناد و عمر و سعادت و مكنت اينگونه افراد خيّر نيكخواه نوع و حفّاظ و خزّان ثروت معنوى جامعه را به أقصى درجات ممكنه، امتداد دهاد. بمنّه و جُوده.
كتاب مزبور، يعنى بعض مثالب النّواصب فى نقض بعض فضائح الرّوافض كه از اين به بعد حبّاً للاختصار در طىّ اين عريضه هميشه از آن به كتاب نقض الفضائح تغيير خواهم نمود، از جمله كتب بسيار مهمه شيعه است كه اين جانب سالهاى دراز است از وجود آن در سوابق أيام الى قرن يازدهم هجرى به توسّط قاضى نور اللَّه شوشترى صاحب مجالس المؤمنين و ميرزا عبد اللَّه اصفهانى معروف به افندى صاحب رياض العلماء باخبر بودم.
صاحب مجالس المؤمنين، فصول مطوّل در تضاعيف كتاب خود به عين عبارت از كتاب نقض الفضائح نقل كرده است و تا آنجا كه اين جانب تتبّع نمودهام، ۲۴ يا ۲۵ مرتبه از آن مطالبى اقتباس نموده، گاه بسيار مطوّل قريب شش هفت صفحه بزرگ و گاه يكى دو صفحه و گاه يكى دو سه جمله، و شرح حال خود مؤلف آن را نيز در اواسط مجلس پنجم از كتاب خود مشروحاً مفصَّلاً با نقل مبلغ عظيمى از متن خود كتاب نقض الفضائح ذكر كرده است و اينجانب از مطالعه اين همه فوائد بسيار مفيد تاريخى و جغرافيايى و ملل و نحلى، يعنى راجع به مناقضات بين شيعه و اهل سنت و جماعت كه هردو فرقه از اهالى خاك پاك ايران و عموماً از سكنه رى و قزوين و قم و كاشان و آوه و ساوه و طبرستان و آن صفحات بودهاند، يعنى از همان نقاط و بلادى كه امروزه (اقلا از حيث دين و مذهب) همه با هم برادر و برابر ولى در آن اعصار به آن درجه با هم ضد و نقيض و به خون يكديگر تشنه بودهاند كه اين همه كتب نفيسه از قبيل همين كتاب نقض الفضائح عبد الجليل قزوينى، و نهج الحقّ علّامه حلّى، و ابطال الباطل فضل اللَّه بن روزبهان خُنْجى شيرازى، و احقاق الحقّ قاضى نور اللَّه شوشترى، و مجالس المؤمنين همان مؤلف، و صدها كتب ديگر از همين جنس از تصادم افكار آنها و از ردود و ابطالات و معارضات و مناقضات آنها با يكديگر به عمل آمده است.
بارى اين جانب از مطالعه اين همه فوائد لا تعدّ و لا تحصاى تاريخى و جغرافيايى و ملل و نحلى منقول از اين كتاب نقص الفضائح، چنانكه عرض شد، مدّتهاىِ متمادى است كه از دل و جان از عشّاق دلباخته شيداى مفتون اين كتاب از جان عزيزتر بودم، ولى در عرض اين مدّت طويل از هرجا و هركس كه مىپرسيدم و جويا مىشدم و در جميع فهارس كتابخانه هاى عمومى و خصوصى مشهوره كه تفحّص مىكردم، مطلقاً و اصلاً و بوجهٍ من الوجوه، أثرى و نشانى و خبرى از اين دُرّ يتيمِ بحرِ فضائل نمىيافتم و دائماً با خود مىگفتم:
با هيچ كس نشانى زان دلستان نديدم يا من خبر ندارم يا او نشان ندارد
و سپس در چند سال قبل كه به فرمان لازم الاذعان حضرت مستطابعالى مشغول ترتيب مقدّمهاى براى تفسير ابو الفتوح رازى شدم چون مىدانستم كه مؤلّف كتاب نقض الفضائح ما نحن فيه با ابو الفتوح رازى معاصر و بهظنّ قوى نيز با او معاشر و از دوستان او بوده است مجدداً به احتمال به دست آوردن بعضى معلومات در خصوص احوال ابو الفتوح رازى تمام فصول و فقراتى را كه صاحب مجالس المؤمنين از نقض الفضائح نقل كرده از اوّل تا به آخر به دقّت تمام مطالعه كردم و بيشتر از پيشتر به مندرجات اين كتاب دلكش آشنا شدم و يك بر هزار آتش شوق و حرص من بر اطّلاع از وجود اين گوهر شبچراغ در كتابخانهاى از كتابخانههاى دنيا افروختهتر مىشد. ولى باز كما فى السّابق هرچه بيشتر جستم، كمتر يافتم و در هيچ نقطهاى از نقاط دنيا اثرى و نشانى از آن نيافتم. لكن مع ذلك كلّه به احتمال اينكه شايد در گوشه يكى از كتابخانههاى ايران يا عتبات عاليات يا هندوستان و نحو ذلك، نسخهاى از اين كتاب موجود باشد كه ما از وجود آن خبر نداشته باشيم، در ص ۶۲۶ از خاتمة الطّبع تفسير ابو الفتوح رازى حاشيه ذيل را نوشتم كه ذيلاً محض استحضار خاطر مبارك به احتياط اينكه شايد فعلاً در شيراز به تفسير مذكور دسترسى نداشته باشيد، عيناً تكرار مىكنم و هى هذا:
«(۳) ما بين علماى شيعه عدهاى بودهاند موسوم به اين اسم و نسبت يعنى عبد الجليل رازى؛ ولى مقصود به ذكر در اينجا در كلام صاحب مجالس المؤمنين بدون شك نصير الدّين عبد الجليل بن ابى الحسين بن ابى الفضل قزوينى رازى، صاحب كتاب بعض مثالب النّواصب فى نقض بعض فضائح الرّوافض است كه صاحب مجالس المؤمنين بسيار مكرّر در تضاعيف كتاب خود از آن نقل كرده است و غالباً محض اختصار از آن به كتاب النّقض تعبير مىنمايد. و شرح احوال مؤلّف آن را نيز به عنوان "عبد الجليل قزوينى رازى" در مجلس پنجم از همان كتاب، يعنى مجالس المؤمنين مشروحاً ذكر كرده است و از آنجا برمىآيد كه عبد الجليل مذكور در سنه پانصد و پنجاه در حيات بوده و بنابراين به كلى معاصر با ابو الفتوح رازى بوده است. و شرح احوال اين عبد الجليل قزوينى به علاوه مجالس المؤمنين در فهرست منتجب الدّين مطبوع در اوّل جلد ۲۵ بحار الانوار ص ۹، و امل الامل شيخ حرّ عاملى مطبوع در آخر منهج المقال ص ۳۷۹، و روضات الجنّات ص ۳۵۰ - ۳۵۱ نيز مسطور است و در كتاب التّدوين فى ذكر اخبار قزوين رافعى قزوينى (نسخه اسكندريه، ص ۳۴۲) نيز شرح حال مختصرى از او مذكور است كه عين عبارت او اين است: عبد الجليل بن ابى الحسين بن [ابى ]الفضل ابو الرّشيد القزوينىّ يعرف بالنّصير واعظ اصولى له كلام عذب فى الوعظ و مصنّفات فى الاصول توطّن الرّىّ و كان من الشّيعة» (انتهى). و مخفى نماناد كه كتاب نقض الفضائح ما نحن فيه چنانكه صريح روضات الجنّات است (ص ۱۴۴) به زبان فارسى بوده و از فقراتى كه صاحب مجالس المؤمنين در مواضع عديده كتاب خود از آن كتاب نقل كرده، معلوم مىشود كه به فارسى بسيار شيرين سليس دلكشى بوده است و علاوه بر موضوع اصلى آن كه ردّ بر كتابى بوده موسوم به بعض فضائح الرّوافض، تأليف يكى از علماء عامّه، حاوى اطّلاعات بسيار نفيس مهمّى راجع به تاريخ و جغرافياى رى و نواحى آن بوده است و اين كتاب تا عهد صاحب رياض العلماء، ميرزا عبد اللَّه اصفهانى معروف به افندى، يعنى تا اوائل قرن دوازدهم هجرى موجود بوده است (روضات الجنّات، ص ۳۵۱) و هيچ بعيد نيست كه هنوز نيز در يكى از كتابخانههاى ايران يا عتبات عاليات موجود باشد.
حضرت مستطابعالى در رقيمه كريمه اشاره فرمودهايد كه اطلاع حضرت مستطاب عالى بهطور اتّفاق بر شرح احوال مولّف اين كتاب در روضات الجنّات، يكى از تصادفات عجيب بوده و آن را از راه لطف حمل بر صفاى باطن اينجانب فرمودهايد. حالا پس از ملاحظه جمل اخيره اين حاشيه كه روى آنها با مركب سرخ خط كشيدهام، اذعان خواهيد فرمود كه فى الواقع اين تصادف عجيب قبل از همه چيز از كرامات و صفاى باطن خود حضرت مستطابعالى بوده؛ زيرا كه مثل اين مىماند كه اين رقيمه كريمه حضرت مستطابعالى جواب از سؤال مقدّر اين جانب بوده است، در خصوص تفتيش از وجود اين كتاب، بدون اينكه از اين حاشيه مقدّمه ابوالفتوح خبرى داشته باشيد. و به عبارة اخرى چون ترتيب اين مقدمه تفسير ابو الفتوح رازى، به خواهش و تقاضاى حضرت مستطابعالى بوده و من در آن مقدمه با وجود يأس ظاهرى از وجود اين كتاب احتمال وجود آن را در يكى از كتابخانههاى ايران يا عتبات دادهام، خداوند به لطف و عنايت خود اولاً حضرت مستطابعالى را موفّق به اكتشاف چنين كتابى محض بهطور صدفه و اتّفاق و بدون اينكه در صدد اكتشاف آن باشيد فرموده است و ثانياً حضرت مستطابعالى را ملهم نموده است كه اين مسئله را به اينجانب مرقوم داريد و مرا از وجود آن، بدون اينكه بدانيد من تشنه چندين ساله اين آب زلال روحانى بوده و هستم، مستحضر فرماييد. آيا كرامت و صفاى باطن غير از اين چيز ديگرى مىتواند باشد؟ بدون هيچ شك و شبهه اين تصادف فوق العاده عجيب يا فى الواقع از كرامات يكى از ما دو نفر يا هردو بوده است يا از آن تواردات بسيار غريب نادرى است كه انسان را مدّتها غرق درياى بهت و حيرت مىنمايد.
***
پس از آنكه چاپ اول نقض به انجام رسيد و نسخه آن منتشر گشت و در دسترس اهل فضل و ادب قرار گرفت، اقبال فراوانى به آن اثر نفيس مبذول شد و سبب شد كه نسخ آن كتاب در زمانى بالنّسبه اندك، عزيز و ناياب شود. در اين اثنا تقدير و تحسين كتبى و شفاهى اهل فضل نسبت به اين جانب، مرا بر آن داشت تا در جستوجوى نسخ ديگرى برآمده تا در تنقيح و مزيّن نمودن آن بيش از پيش كوشا باشم. خوشبختانه با تفحّص و جستوجوهاى طولانى به توفيق و تفضل خداوند نسخههاى ديگرى علاوه بر نسخ موجود سابق، به دستم رسيد كه تصحيح مجدّد كتاب را از روى همه نسخ ايجاب مىنمود.
در عرض اين سى سال كه از چاپ اول كتاب نقض مىگذرد[۵]مآخذ و متون بسيارى به چاپ رسيده كه قبلاً در دسترس نبود، و در اين مدّت طولانى مشكلات بسيارى از كتاب نقض را به توفيق خداوند و در مواردى نيز با ارائه طريق و راهنمايى دانشمندان و اهل فضل حلّ نمودم كه لازم بود آنها را نيز براى استفاده خوانندگان به چاپ رسانم. ولى چون تعليقات زياد مىشد و اگر توأم با متن به چاپ مىرسيد، تراكم آنها استفاده از متن را دشوار مىكرد، متن نقض را با نسخهبدلها و شرح و معنى لغات و اصطلاحات و ديگر موارد ضرورى در حاشيه صفحات متن به چاپ رسانده، ديگر تعليقات را جداگانه بهطبع سپردم. و چون تعليقات صفحاتش زياد شد، آن را در دو مجلد قرار دادم تا استفاده از آن ممكن و آسان باشد.
اكنون نيز بهاختصار درباره مصنِّف و تاريخ تصنيف كتاب سخن مىگويم، و از آن پس به معرّفى تفصيلى نسخ خواهم پرداخت و مقدمه را به پايان مىبرم. درباره كتاب و مؤلّف آن در «مقدّمه نقض و تعليقات آن» كه مجلَّدى جداگانه است و به سال ۱۳۷۴ قمرى = ۱۳۳۵ شمسى منتشر نمودهام، به تفصيل سخن گفتهام. هر كه تفصيل سخن را مىخواهد، به آنجا رجوع كند. در اين مقدّمه مختصر كوشش شده است تا مجملى درباره كتاب و مصنف آن گفته شود.
ترجمه مؤلف كتاب نقض
منتجب الدين رحمه اللَّه عليه در فهرست، در باب «عين» گفته:
الشّيخ الواعظ نصير الدّين عبد الجليل بن أبي الحسين بن أبي الفضل القزوينىّ عالم، فصيح ديّن، له كتاب بعض مثالب النّواصب في نقض بعض فضائح الرّوافض، كتاب البراهين في امامة أمير المؤمنين عليه السلام، كتاب السئوالات و الجوابات، سبع مجلّدات، كتاب مفتاح التّذكير، كتاب تنزيه عائشة.[۶]
گويا مراد از مفتاح التّذكير در اين ترجمه، همان كتاب است كه مصنّف رحمه اللَّه عليه در دو مورد از كتاب حاضر به آن تصريح كرده:
۱. ص ۱۹۱، به اين عبارت:
و من در كتاب مفتاح الرّاحات (خ ل: الدّرجات) في فنون الحكايات، شرح ايمان عمر به نوعى بيان كردهام لطيف، و بسى از معروفان فريقين آن را نسخه كردهاند و ديده و برخواندهاند.
۲. ص ۲۵۷ به اين عبارت:
و اعتقاد شيعه در حقّ زهّاد و عبّاد و مفسّران چنين بهغايت نيكو باشد و چون مفصّل خواهد كه بداند، كتاب مفتاح الرّاحات كه ما جمع كردهايم در فنون حكايات، سى پاره كاغذ است، مطالعه بايد كردن.
و صاحب ذريعه كتاب را بهعنوان مفتاح التّذكير و مفتاح الرّاحات به مؤلّف نسبت داده. آنگاه گفته: «و احتمل بعض اتّحادهما.»[۷]
امّا تنزيه عايشه همان است كه در ص ۱۲۶ از آن چنين تعبير كرده:
و من در شهور سنه ثلاث و ثلاثين و خمسمائة كتابى مفرد ساختهام در تنزيه عايشه در دولت امير غازى عبّاس - رحمة اللَّه عليه - به اشارت رئيس و مقتداىِ سادات و شيعه سيّدِ سعيد فخر الدّين بن شمس الدّين الحسينى - قدّس اللَّه روحهما - ، و قاضى القضاة سعيد عماد الدّين الحسن استرابادى - نوّر اللَّه قبره - به استقصاء برخوانده و بر پشت آن فصلى غرّاء نوشته به استحسانِ تمام، و نسخه اصل به خزانه امير عبّاس بردند، و ديگر نسختها دارند. اگر خواهد طلب كند و بخواند.
و نيز در ص ۳۲۰ - ۳۲۱ از آن كتاب چنين تعبير كرده:
و هركس از فريقين كه خواهد كه اعتقادِ شيعه در عايشه و امّ سلمه و همه زنانِ مصطفى بداند، بايد كه كتاب في تنزيه عايشة كه ما در دولت امير عبّاس غازى و عهد قاضي القضاة سعيد حسن استرابادى، به اشارتِ امير سيّد شمس الدّين الحسينيّ - رحمة اللَّه عليه - ساختهايم، برگيرد و بخواند.
امّا كتاب البراهين، همان است كه مصنف، در ص ۴۰۹ از آن چنين تعبير كرده:
و اوّلين خليفه عبّاسيان بلعبّاس سفّاح، و عددِ اسامىِ همه خلفا و القابِ ايشان، ما در كتاب البراهين في امامة امير المؤمنين بيان كردهايم در تاريخ سنه سبع و ثلاثين و خمسمائة.
و نيز در ص ۷۰۹ از آن چنين تعبير كرده:
و چون كتاب [حاضر] نه در امامت است، آنچه در مواضع برفت از اين معنى كفايت است، و ما در كتاب البراهين في امامة امير المؤمنين بيان آيت و وجه خبر و دلالت بر امامت به سمع گفتهايم. در اين كتاب احتمال نكند. چون بخوانند، بدانند.
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين در مجلس پنجم كه در ذكر متكلّمان و مفسّران شيعه است گفته:
الشيخ الاجلّ عبد الجليل القزوينيّ الرّازىّ - از ازكياىِ علماىِ اعلام و اتقياى مشايخِ كرام بوده، و در زمانِ خود به علوّ فطرت وجودتِ طبع از ساير اقران امتياز داشته؛ تا آنكه چون بعضى معاصرانِ او از غُلاة و سنّيانِ شهر رى و ناصبيان وادىِ ضلالت و غىّ مجموعهاى در ردِّ مذهبِ شيعه تأليف نمود، علماى شيعه كه در رى و آن نواحى بودند، به اتفاق قرار دادند كه شيخ عبد الجليل اولى و احقّ است به آنكه متصدّى دفع و نقضِ آن شود و آخر او توفيقِ تأليفِ كتابى شريف در نقض آن مجموعه يافت و عنوان آن را به نام نامى و اسم سامى حضرت صاحب الزّمان امام محمد بن الحسن المهدى صاحب الامر عليه السلام مزيّن ساخت.[۸]
آنگاه عبارت خطبه را نقل نموده تا آنكه گفته:
و مخفى نماند كه لطايفِ فوايد و اخبار و نفايس فرايد و اسرار در كتابِ مذكور بسيار است و ما در مواضع متعدّده از اين مجالس از لطايفِ كلماتِ او به استشهاد مذكور ساختهايم و آن را زينتِ كتاب خود شناختهايم، و چون وجود آن نسخه به غايت نادر است و مع هذا آنچه از نسخ آن به نظر اين قاصر رسيده، به غايت سقيم است. لاجرم ذكر شطرى از لطايف او را كه بعد از تأمّل و فكر بسيار تصحيح نموده يا محصّل از آن فهميده، مغتنم دانسته به آن اشتغال مىنمايد.
افندى رحمه اللَّه عليه در رياض العلماء در ترجمه مصنّف رحمه اللَّه عليه بعد از نقل عبارت قاضى رحمه اللَّه عليه از مجالس، نسبت به فوايدى كه در كلام وى به نفاست آنها اشاره شده، چنين گفته:
و ما آن فوايد را در كتاب وثيقة النّجاة[۹] در قسم سوم كه در باب مسائل مربوط به امامت است، نقل نموديم... كتاب نامبرده [يعنى كتاب نقض ]كتابى است در امامت؛ لطيف و پرفايده، و اكنون يك نسخه عتيق از آن در نزدِ من است، و چند نسخه ديگر از آن را نيز ديدهام و از آن جمله است نسخه عتيقى كه در نزد مولى ذو الفقار است.[۱۰]
رافعى در تدوين در باب عين تحت عنوان الاسم السّادس (ص ۲۴۱ نسخه عكسى اسلامبول و ص ۳۴۲ نسخه عكسى اسكندريّه) گفته:
عبد الجليل بن أبي الحسين بن [ابي] الفضل أبو الرّشيد القزويني يعرف بالنّصير، واعظ، اصولىّ، له كلام عذب في الوعظ و مصنّفات في الاُصول، توطّن الرّىّ، و كان من الشّيعة.
و رضى الدين قزوينى در ضيافة الاخوان (ص ۲۲۵) ترجمه او را از كتاب التّدوين، و فهرست منتجب الدّين، و مجالس المؤمنين نقل كرده. و شيخ حرّ عامليّ رحمه اللَّه عليه نيز در تذكرة المتبحّرين ترجمه او را از فهرست منتجب الدّين نقل نموده است.
و بالجمله ترجمه وى در هريك از رياض العلماء و أعيان الشّيعه سيّد محسن عاملى (ج ۳۷، ص ۹۲) و ثقات العيون از طبقات اعلام الشّيعه شيخ آغا بزرگ طهرانى (ص ۱۵۴ - ۱۵۵) و معجم رجال الحديث امام خوئى (ج ۹، ص ۲۷۴ - ۲۷۵) و تنقيح المقال مامقانى (ج ۲، ص ۱۳۴) و فوائد الرّضويّه شيخ عبّاس قمى (ص ۲۲۳ و ۲۲۴، چاپ كتابخانه مركزى به سال ۱۳۲۷ ه . ش) و جامع الرواة اردبيلى (ج ۱، ص ۴۳۸) و ايجاز المقال مولى فرج اللَّه الحويزى (ج ۲، نسخه خطّى كتابخانه نگارنده) نيز نقلاً از فهرست منتجب الدّين درج شده است.
نگارنده گويد: يكى ديگر از آثار مصنّف، رسالهاى بوده در احوال ملاحده و ردّ شبهات ايشان كه خودش به آن در همين كتاب (ص ۵۱۸ - ۵۱۹) به اين عبارت تصريح كرده:
و ما در مختصرى كه پارسال در جواب ملاحده و ردِّ شبه ايشان كردهايم كه از قزوين به ما فرستادند، شرح أسامى و ألقاب و أنسابِ اين مطعونان و مدّعيان دادهايم.
و اشاره به اين رساله است آنچه افندى رحمه اللَّه عليه در رياض گفته: «ثمّ اعلم أنّ له رسالةً مختصرة في جواب الملاحدة و شبههم قد ألّفها قبل تأليف كتاب المثالب بسنة كما يظهر من كتابه المثالب.» (رجوع شود به ترجمه مصنّف از كتاب مذكور، يا به ص ۱۲۶۹ تعليقات، يا ص ۲۴ مقدّمه نقض و تعليقات آن).
اساتيد و مشايخ مصنف
۱. أوحد الدّين أبو عبد اللَّه الحسين بن أبي الحسين بن أبي الفضل القزوينيّ، برادر مهتر مصنّف كه در (ص ۵۴۰) اين كتاب از او به اين عبارت تصريح كرده: «حدّثنا الأخ الإمام أوحد الدّين أبو عبد اللَّه الحسين بن أبي الحسين بن أبي الفضل القزوينيّ سماعا و قراءة.»
و ما ترجمه او و سه فرزندش را از فهرست منتجب الدّين نقل كردهايم. (تعليقه ۸۸، ص ۵۱۵ تعليقات). و نيز مصنّف نام وى را جزء علماء شيعه ذكر نموده است. (ص ۲۲۷).
و مصنف رحمه اللَّه عليه وى را در مقدّمه كتاب به اين عبارت توصيف و معرّفى كرده: «و پيش برادر مهترم، أوحد الدّين الحسين كه مفتى و پير طايفه است - مدّ اللَّه عمره و أنفاسه - فرستاد.»
و چون اسم اين برادر بزرگ مصنّف حسين بوده است، پدر را ابو الحسين مىگفتهاند و منتجب الدين و رافعى وى را به آن معرّفى كردهاند.
۲. الامير الامام أبو منصور المظفّر العبّادى، كه در ص ۵۷۱ مصنّف نقض به اين مطلب اشاره كرده است. و وى از مشاهير و اعاظم علماى اسلام بوده كه ترجمه وى را مفصلاً در تعليقات ديوان قوامى رازى (ص ۲۴۷ - ۲۴۹) و تعليقات نقض در تعليقه ۱۴۹ نقل كردهايم.
تاريخ تصنيف كتاب
شروع به تأليف بعض فضايح الرّوافض، طبق تصريح مصنّف آن، زمان سلطنت محمّد بن محمود سلجوقى بوده است؛ زيرا شيخ عبد الجليل گفته: (ص ۱۵ - ۱۶): «چنانكه ما بر امام حق - ضاعف اللَّه دولته - ثنا گفتهايم او سلطان سعيد محمّد بن محمود را - قدّس اللَّه روحه - كه تأليف در عهد دولت و حيات او اتّفاق افتاده بود مدحى و ثنايى گفته است (تا آخر).»
و مراد از سلطان نامبرده، غياث الدّين ابو شجاع محمّد بن محمود بن محمّد بن ملكشاه سلجوقى است كه جلوسش بر تخت سلطنت، در اواخر سال ۵۴۷ قمرى هجرى، و وفاتش در سلخ ذى القعده ۵۵۴ بوده است. و ختم تأليف طبق تصريح خود مؤلّف در آخر كتابش (ص ۷۱۴)، ۵۵۵ بوده است. پس مبدأ تأليف در اثناى زمان سلطنت سلطان مذكور، «از اواخر سال ۵۴۷ تا سلخ ذى القعده ۵۵۴»، و منتهاى آن محرّم سال ۵۵۵ بوده و در سال ۵۵۶ نيز كتاب منتشر شده بوده است؛ به دلالت عبارت شيخ عبد الجليل در آغاز نقض: «در ماه ربيع الاول ۵۵۶ ... به ما نقل افتاد (تا آخر).» اما در متن كتاب مذكور (ص ۳۷۴) مطلبى به چشم مىخورد كه با آنچه ياد شد منافات دارد و آن اينكه گفته: «تا اندرين وقت كه از جانب شام فتحى سنى رسيد به دولت و اقبال سلطان عالم (تا آخر).»
و مراد از اين فتح، فتح شهر حارم است؛ به تفصيلى كه در تعليقه ۱۳۷ بيان كردهام. و همچنين در مقدمه نقض و تعليقات آن (ص ۳)، و نتيجه نظر، به اين منتهى شده كه تا سال ۵۵۹ مؤلّف كتاب جريان امر تأليف خود را ادامه مىداده و در آن تصرّف مىنموده و مطالبى را كه مناسب مىديده بر آن مىافزوده و چون نسخ منتشر شده معدود بوده، الحاق اضافات بر آنها بدين جهت ممكن و ميسور بوده است.
چون زمان تأليف بعض فضائح الروافض معلوم شد مىگوييم:
از عبارات گذشته معلوم شد كه نسخه بعض فضائح الرّوافض در سال ۵۵۶ به دست شيخ عبد الجليل رسيده و او مشغول به نقض آن شده است، و تأليف آن را قبل از حدود سال ۵۶۶ خاتمه داده است؛ زيرا تاريخ فوت مرتضاى بزرگ سيّد شرف الدّين ملك النّقباء ابو الفضل محمّد بن علىّ المرتضى الحسينى، به تصريح رافعى در تدوين، به سال ۵۶۶ در شهر ساوه بوده است. (رجوع شود به تدوين ص ۹۶، نسخه عكسى تركيه، و ص ۱۴۰ نسخه عكسى اسكندريّه، و ص ۱۹۸ ديوان قوامى) و مؤلف نقض بر او به عبارت «ضاعف اللَّه جلاله» ثنا گفته است. و اين جمله دعائيّه صريح است در اينكه كتاب در اين تاريخ (يعنى بين ۵۵۶ و ۵۶۶) كه آن نقيب در قيد حيات بوده، تأليف شده است.
امّا آنچه در دو نسخه «ح، د» (ص ۲۲۱) به اين عبارت ذكر شده: «و رضىّ الدّين ابو سعد مستوفى خورى و پسرش خواجه عزيز الدّين مستوفى كه مشير و مدبّر ملك سلطان معظّم ابا طالب طغرل بن ارسلان و اتابك معظّم جهان پهلوان - أعزّ اللَّه أنصارهما - است»، و علّامه قزوينى در حاشيه اين جمله دعائيّه «أعزّ اللَّه أنصارهما»، از نسخه «ح» كه مدّتها بهعنوان امانت در نزدش بوده به خطّ خود با مداد مرقوم فرموده: «تأليف كتاب در عهد طغرل اخير و جهان پهلوان بوده است» كه استظهار از عبارت دعا است، مبتنى بر اين بوده كه نسخه در پيش ايشان منحصر به آن بوده است؛ در صورتى كه نسخ ديگر قديمى فاقد اين عبارت است؛ چنانكه در ذيل صفحه به آن اشاره شده و در تعليقه ۹۶ نيز به تحقيق آن پرداختهايم.[۱۱]
تاريخ ولادت و وفات مصنف
پس از آنكه تاريخ تأليف نقض معلوم شد، مىگوييم:
تاريخ ولادت و وفات مصنّف رحمه اللَّه عليه دقيقاً در دست نيست، ولى مىتوان از ملاحظه آنچه نقل شد حدس زد كه تولّدش اواخر قرن پنجم بوده است؛ زيرا در سال ۵۳۳ كتاب معروفش، تنزيه عايشه را تأليف نموده كه مورد تقريظ مفتى شرق و غرب، قاضى القضاة عماد الدّين ابو محمّد حسن استرابادى قرار گرفته؛ به نحوى كه اصل كتاب را بهخزانه امير ملحد كُشِ معروف عبّاس غازى انتقال دادهاند. و همچنين در سال ۵۳۷ كتاب البراهين في امامة امير المؤمنين را تأليف كرده، و در سال پانصد و پنجاه در مدرسه بزرگ خود، نوبت مجلس داشته؛ چنانكه خود به اين امر در ص ۱۴۹ - ۱۵۰ تصريح كرده: «در شهورِ سنه خمسين و خمسمائة مرا روزِ آدينه به مدرسه بزرگ[۱۲]خود نوبت مجلس بود.» و بعد از اين تاريخ بوده است كه كتاب بعض فضايح الرّوافض مورد بحث، تأليف و در محافل از آن گفتگو مىشده. تا آنكه طبق تصريح مصنّف در ص ۸: «و پيش از وصول اين كتاب به ما مگر زمرهاى از خواص علماء شيعه كه اين كتاب را مطالعه كرده بودند، در حضرت مقدّس مرتضاى كبير، سيد شرف الدّين ملك النّقباء سلطان العترة الطّاهرة أبو الفضل محمّد بن علىّ المرتضى - ضاعف اللَّه جلاله - و بر لفظ گهربار سيّد السّادات برفته كه: عبد الجليل قزوينى مىبايد كه در جواب اين كتاب بر وجه حقّ شروعى كند؛ چنانكه كسى انكار آن نتواند كرد. چون نسخه اصل به ما آوردند و تأمّل افتاد» به دست مصنّف رسيده كه شروع در نقض آن نموده است.
نسخ اين كتاب
[نسخههاى النقض]، كمياب و نادر الوجود بوده است. دليل بارز بر صحّت اين مدّعا، آن است كه مثل علّامه مجلسى و محدّث نورى و صاحب روضات و محدّث قمى - رضوان اللَّه عليهم - به آن كتاب دست نيافتهاند، و احياناً اگر مطلبى از آن نقل كنند، به واسطهاى نقل مىكنند. مثلاً مجلسى رحمه اللَّه عليه در بحار الأنوار، در باب «الممدوح من البلدان و المذموم منها» (ج ۵۷، ص ۲۲۸، ح ۶۴) گفته:
و أقول: روى الشيخ الأجلّ عبد الجليل الرّازيّ في كتاب النقض بإسناده عن النّبيّ، قال: لمّا عرج بي إلى السماء (الحديث).
چون به سابق اين كلامش نگاه مىكنيم معلوم مىشود كه از مجالس المؤمنين نقل كرده است. و محدّث نورى رحمه اللَّه عليه در فايده سوم از خاتمه مستدرك (ج ۳، ص ۳۷)، در ترجمه عالم بزرگوار ابو عبد اللَّه جعفر بن محمّد بن أحمد بن عبّاس دوريستى، گفته (ص ۴۸۰):
و في مجالس المؤمنين نقلاً عن الشيخ الجليل عبد الجليل القزوينيّ في بعض رسائله في الإمامة عند ذكر هذا الشيخ: أنّه كان مشهوراً في جميع الفنون (تا آخر).
و گويا صاحب مستدرك اين كلام را از روضات الجنّات خوانسارى رحمه اللَّه عليه برداشته است؛ زيرا وى در ترجمه دوريستى مذكور گفته (ص ۱۴۴ چاپ اول):
و في كتاب مثالب النّواصب الّذي كتبه الشيخ العالم العارف المتبحّر الجليل عبد الجليل بن محمّد القزويني في تنقيح مسئلة الإمامة و ردّ أباطيل العامّة بالفارسيّة بنقل صاحب المجالس عنه أنّه قال (الى آخر كلامه).
و محدّث قمّى رحمه اللَّه عليه نيز در الكنى و الالقاب در ترجمه دوريستى همين عبارت را با تصريح به اخذ آن از روضات الجنّات نقل كرده است.
و روشنتر از اين نقل محدّث قمى رحمه اللَّه عليه، اين عبارت او است كه در الفوائد الرّضويّه (ص ۲۲۳) در ترجمه شيخ عبد الجليل رحمه اللَّه عليه گفته است:
أقول: قال شيخ فقهائنا الأعلام، صاحب جواهر الكلام رحمه اللَّه عليه في ذكر التكبيرات الثلاث بعد تسليم الصلاة: بل يشهد له في الجملة ما عن الشيخ عبد الجليل القزوينيّ في كتاب بعض مثالب النّواصب في نقض بعض فضائح الرّوافض (تا آخر آنچه در ص ۱۲۶۵ تعليقات ياد شده است).
پس معلوم شد كه علماى نامبرده به كتاب نقض دست نيافتهاند و هنگامى كه امثال ايشان به آن دست نيافته باشند، مدّعاى مزبور كه نادر الوجود بودن نسخ كتاب نقض باشد، در نظر اهل فنّ روشن خواهد بود.
نسخ موجوده كتاب نيز نوعاً مشوش و مغلوط و درهم و برهم بوده است.
دانشمندانى كه با اين كتاب سروكار داشته و به نسخهاى يا به نسخى از آن دست يافتهاند، به اندماج و تشويش و مغلوط و درهم و برهم بودن آن نسخه يا نسخ تصريح كردهاند.
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس، در ترجمه مصنّف رحمه اللَّه عليه بعد از تجليل كتاب نقض گفته: «و چون وجود آن نسخه به غايت نادر است و مع هذا آنچه از نسخ آن به نظر اين قاصر رسيده بهغايت سقيم است.[۱۳]
علّامه بزرگوار سيد محمد قلى رحمه اللَّه عليه كه از أعاظم علماى شيعه و صاحب تأليفات مشهوره از قبيل استقصاء الافحام و تشييد المطاعن است، در حاشيه نسخه خود كه به دستور وى استنساخ شده است، چنين نوشته:
به تاريخ بيست و ششم شهر شوّال سنه ۱۲۳۵، از شهور سنه خامسه از عشره رابعه مائه ثالثه بعد الالف من الهجرة النبويّة، از مقابله اين كتاب با اصل نسخه به تنهاى نفس خود بدون معاونت و استمداد [از] ديگرى [فارغ و] به قدر وسع و طاقت مقابله كرديم و اصل نسخه بسيار سقيم بود. كتبه بيده الوازرة محمّدقلى.[۱۴]
علامه قزوينى رحمه اللَّه عليه در اواخر نامه خود كه به دانشمند محترم جناب آقاى على اصغر حكمت نوشته، اين عبارت را درج كرده است:
حضرت مستطابعالى در اواخر مرقومه شريفه اظهار تأسّف فرموده بوديد كه اين نسخه بسيار مغلوط، و حذف و اسقاط بسيار دارد و عبارات و آيات و أشعار عربى تماماً مغلوط و آميخته به سهو و اشتباه كاتب است، و مرقوم داشته بوديد كه اگر نسخه ديگرى از اين كتاب به دست آيد، جا دارد كه با تحقيق و تصفّح و مطالعه در اسامى رجال و اعلام و اماكن و بلاد و كتب كه در آن بحدّ وفور ذكر شده به طبع رسد.[۱۵]
معرفى نسخههاى نقض[۱۶]
چاپ كنونى كتاب نقض بر هشت نسخه مبتنى است. و چاپ اول آن، كه حدود سى سال پيش انجام شد، بر اساس پنج نسخه بوده است. بنابراين در چاپ كنونى سه نسخه ديگر به علاوه نسخههاى سابق به دست ما رسيده و مورد استفاده قرار گرفته است.
درباره اهميت هرنسخه و چگونگى صحت يا قدمت يا ديگر خصوصيات آن به ترتيب سخن مىگوييم.
۱. نسخه ح. اين نسخه نخست جزء كتب كتابخانه مرحوم محمد حسين شعاع شيرازى بوده؛ چنانكه در نامه شادروان قزوينى به اين امر تصريح شده است.
سپس بهجناب آقاى على اصغر حكمت انتقال يافته، و ايشان بعداً آن را به استاد فقيد محدّث هبه نموده است. دستخط آقاى حكمت در مورد تمليك اين نسخه به مرحوم پدرم عيناً در مجلّه دانشكده ادبيات تهران (شماره ۴۲، دى ماه ۱۳۴۲ ش) كليشه شده است. رمز «ح» اشاره بهنام حكمت است.
اين نسخه به خط نستعليق در شعبان سال ۱۰۵۰ ه كتابت شده. عبارت آخر اين نسخه در ص ۶۴۸ نقل شده است. قطع نسخه ۵/۶ * ۱۶ سانتيمتر (و با احتساب حواشى ۵/۱۲/۵ * ۲۲ سانت) و هر صفحه داراى ۱۸ سطر است. اندكى موريانهخوردگى دارد و آثار رطوبت كهنه نيز در آن ديده مىشود. عناوين با شنگرف است.
اين نسخه دو عيب و يك حسن دارد:
اما عيب اول اين است كه در اين نسخه عبارت غالب موارد عوض شده، و در بعضى موارد علاوه بر نقل بهمعنى تلخيص نيز بهكار رفته، بلكه در جاهاى بسيار نيز مطالبى اصلاً و بكلّى حذف و اسقاط شده است. بنابراين مىتوان گفت: اين نسخه خلاصهمانندى از كتاب نقض است؛ زيرا در نتيجه تصرّفات بىمورد از قبيل تغيير و تبديل عبارات و تقديم و تأخير و حذف و اسقاط مطالب، وضع تأليف كتاب بههم خورده و متن آن در بسيارى از موارد به كلّى عوض شده. حتّى اين غير امين بىانصاف در پارهاى از جاها چنانكه گفتيم اسامى اشخاص يا امكنه يا ساير اجزاى عبارت را چون نمىفهميده يا به نظر خود غير لازم يا مكرّر مىفهميده است، اصلاً حذف و اسقاط كرده، و هيچگونه عوض و بدلى به جاى آنها نگذاشته است. بدين جهت نسخه را از حيّز اعتبار انداخته و كتاب ديگرى به عمل آورده است.
اين عيب اوّل نسخه است و ما نظر به همين عيب در غالب موارد از اين نسخه به نسخه متصرّفٌ فيها يا نسخه تحريف شده و گاهگاهى هم به نسخه نونويس تعبير كردهايم.
اما عيب ديگر اين نسخه آن است كه از اوايل آن قسمتى ساقط شده است. توضيح آنكه از اين عبارت: «و مانند اين در عهد همه انبياء در وقت نزول خوف بوده است» (سطر ۹ ص ۲۴) تا اين عبارت «آنگه گفته است: و همچنين روايات مىكنند اين جماعت و مىگويند: عن أبي عبد اللَّه عن أبيه عن آبائه عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و جعفر از آن اسناد آگاه نيست» (سطر ۶ ص ۳۵) از آن نسخه ساقط شده است. بلى غالب قسمتهاى اين چند صفحه (يعنى از صفحه ۱۳ تا ص ۴۴ چاپ اول، و از ص ۲۴ تا ص ۳۴ چاپ كنونى) در همين نسخه هم هست؛ ليكن با تقديم و تأخيرى.
ناگفته نماند اين عيب دوم نيز قوياً محتمل است كه از همان تلخيصات و اسقاطات بىمورد و تصرّفات غاصبانه مستنسخ مزبور باشد (اگر چه بهجهت بسيارى آن قسمتها و نفيس بودن مطالب آنها بعيد بهنظر مىآيد) و تأييد مىكند اين احتمال را، آنكه اين ساقطات از وسط صفحهاى است؛ بدون آنكه علامت اسقاط و حذفى در آنجا باشد. مقصود آنكه اين ساقطات از سقوط اوراقى از ما بين اوراق كتاب كه غالباً در كتب اتّفاق مىافتد، ناشى نشده است؛ بلكه از يك صفحه از ما بين يك سطر افتاده است (اين امر در سطر ۳ صفحه ۱۵ چاپ سابق = ورق ۸ نسخه مزبوره روى داده است).
اما حُسن اين نسخه عبارت از آن است كه قسمت معظمى از اواخر كتاب از همه نسخههاى موجود ديگر ساقط شده؛ ليكن خوشبختانه آن قسمت در اين نسخه هست. پس فقط به بركت اين نسخه آن نقايص برطرف شده است. بيان اين مطلب همان است كه در صفحه ۶۶۳ پاورقى ۴ - ص ۶۸۰ پاورقى ۲ چاپ كنونى (و ص ۶۵۵ پاورقى ۲ - ص ۶۸۵ پاورقى ۱ چاپ سابق) نوشتهام. هر كه طالب تفصيل آن باشد، به آنجاها مراجعه كند.[۱۷]
مخفى نماند كه در بين پنج نسخه مخطوط كتاب نقض كه در چاپ سابق، اساس كار بر روى آنها بوده، نسخه «ح» تنها نسخهاى بوده كه قسمت ساقط از تمام نسخ فقط در آن موجود بوده و به بركت آن نسخه چاپى كامل و تمام شده است؛ ولى در چاپ كنونى از بين نسخ ديگرى كه به دست ما رسيده، نسخه «د» نيز در داشتن اين مطالب با نسخه «ح» هماهنگ است. و از بين اين هشت نسخه موجود كه اساس طبع در چاپ كنونى بر روى آنها است، دو نسخه «ح» و «د» در داشتن اين مطالب ساقط از ديگر نسخ مشتركند و به بركت اين دو نسخه، چاپ جديد نيز تمام و كامل گشته است.
مطلبى ديگر: در دو نسخه «ح» و «د» چند جملهاى وجود دارد كه مغاير با نسخههاى ديگر است و حكايت از آن دارد كه تأليف كتاب نقض در عهد سلطان طغرل ابن ارسلان و اتابك جهان پهلوان صورت گرفته است (رجوع شود به ص ۲۳۷ - ۲۳۹ نقض). پدرم در تعليقات (ص ۷۸۷ - ۷۹۲) درباره اين موضوع تحقيق كافى كرده، و بىاعتبار بودن دو نسخه «ح» و «د» را كه نونويساند و در هر دو تصرّفهاى زيادى صورت گرفته، يادآور شده و در آخر متذكر شده است كه اين مطالب نيز از جمله تصرّفات بىمورد نويسنده آنها است.
در پايان علت تصرف و تغيير و تبديل در اين نسخه را يادآور مىشويم و آن اينكه:
چون نسخههاى كتاب نقض بسيار نادر و مندمج و مغلوط بوده، اگر نويسندهاى مىخواسته نسخهاى براى استفاده شخصى خود بردارد و چندان در بند ضبط صحيح مطالب نبوده، ناگزير مىبايست بسيارى از مشكلات را به ذوق و اطلاعات خود حل نمايد، و نويسنده نسخه «ح» چنانكه از نسخه برمىآيد، بيگانه از ادب و ذوق نبوده است، و در هنگام استنساخ هرگاه به مشكلات مذكور برخورده به ذوق و سليقه خود عبارات را طورى اصلاح كرده كه بتواند خود از آن بهره برد؛ هر چند بسيارى از اين اصلاحات باعث دگرگون شدن مطالب گشته است؛ از جمله تصرف و تبديل يادشده در فوق و وارد كردن نام طغرل بن ارسلان و اتابك جهان پهلوان (گرچه ممكن است اين دو نام از اضافات كاتب اين نسخه نبوده، بلكه در اصلى كه اين نسخه ما از روى آن رونويس شده، موجود بوده است). به اين جهت است كه پس از رونويسى در حقيقت تأليف ديگرى بهعمل آورده است. به هر حال اين نسخه چه در چاپ سابق و چه در چاپ كنونى، اهميت خود را دارا است.[۱۸]۲. نسخه د. اين نسخه جزو كتابهاى كتابخانه مدرسه چهل ستون مسجد جامع تهران است كه به امانت در اختيار پدرم قرار گرفته است. رمز «د» از كلمه مسجد براى اين نسخه گزيده شده است.
اين نسخه در چاپ اول در دست نبود و در چاپ كنونى است كه مورد استفاده قرار گرفته است.
قطع نسخه ۱۵*۵/۲۴ سانت و قطع نوشتههاى متن ۸ * ۱۷ سانت است، و هر صفحه داراى ۱۷ سطر مىباشد. پارگى و موريانهخوردگى دارد، و خط آن نستعليق نونويس و عناوين و آيات قرآن با شنگرف است. پدرم از روى نوع كاغذ و خط، آن را بهحدود قرن دهم تخمين زدهاند.
آقاى رضا استادى در فهرست كتابهاى كتابخانه مذكور،[۱۹] نسخه را چنين معرّفى كردهاند:
النقض - بعض مثالب النواصب، از: شيخ عبد الجليل قزوينى رازى (سده ششم). ش ۲۷۷ - نستعليق. گويا از سده ۱۱ - ۱۲. آغاز و انجام افتاده و برگها پس و پيش شده.
اين نسخه در حقيقت نسخهاى نبود جز مقدارى اوراق درهم بهعلاوه پارگىها و موريانه خوردگىهاى اشاره شده كه با زحمت و مقابله آن با ديگر نسخ تمام اوراق آن را مرتب و قابل استفاده نموديم تا آنكه نسخهاى شد. پس از مرتب شدن نسخه در معرّفى آن مىگوييم:
اين نسخه اوّل و آخر ندارد. آغاز قسمت موجود آن صفحه ۷۱، س ۲ نسخه چاپى و انجام آن ص ۷۰۶، س ۸ است كه در حاشيه هردو مورد نشان داده شده است.
و گمان نشود كه مقدار موجود مرتب و كامل بوده است؛ بلكه اوراق زيادى از لابلاى كتاب افتاده است كه در همه جا در حاشيه صفحات متن چاپى نشان داده شده است. از جمله رجوع شود به صفحات ۳۹۴ -۳۹۶، ۴۲۳، ۴۸۲ - ۴۸۳ و ۵۱۸ - ۵۱۹.
امّا نوشتههاى اين نسخه عيناً مطابق نسخه «ح» است و پدرم در اين مورد در ص ۷۸۶ تعليقات چنين نوشته است:
و از نسخى كه بعد از چاپ اول به دست رسيده، نسخه «د» است كه قسمت موجود آن حرفاً بحرفٍ مطابق نسخه «ح» است كه شرح آن گذشت؛ ليكن متأسفانه قسمت اول آن ساقط است و اگر كامل هم مىبود، فايدهاى نمىداشت؛ زيرا قسمت موجود از آن بهخوبى نشان مىدهد كه قسمت مفقود نيز بعينه مانند نسخه «ح» بوده است. پس دو نسخه «ح» و «د» در اين امر يكسانند.
خوشبختانه قسمت اول اين نسخه چنانكه در نسخه «س» بيان خواهد شد، پيدا شده است و گفته مرحوم پدرم آنجا كه مىگويد: «و اگر كامل هم مىبود فايدهاى نمىداشت؛ زيرا قسمت موجود از آن بهخوبى نشان مىدهد كه قسمت مفقود نيز بعينه مانند نسخه «ح» بوده است» كاملاً صحيح و متين مىباشد.
۳. نسخه س. اين نسخه قبلاً متعلّق به كتابخانه عالم جليل القدر، مرحوم ميرزا محمّد طهرانى سامرّائى بوده است كه خود او آن را براى پدرم فرستاده و به آن فقيد اهداء نموده است. رمز «س» اشاره به كلمه سامرّائى است.
قطع نسخه ۶/۱۳*۸/۲۲ سانت و قطع نوشتههاى متن ۸ * ۱۷ سانت و هرصفحه داراى ۱۷ سطر است. اندكى موريانهخوردگى دارد و عناوين و آيات قرآنى با شنگرف است.
اين نسخه همان نسخهاى است كه ثقة الاسلام شيخ آقا بزرگ طهرانى رحمه اللَّه عليه در ذريعه به اين عبارت «و رأيت قطعة من أوائله في مكتبة الشّيخ الحجّة ميرزا محمّد الطّهراني» به آن اشاره كرده است. متأسفانه اين نسخه متجاوز از بيست ورق كوچك از اوائل كتاب نيست. اول آن اين عبارت است: «مفترض الطاعه كه به فضل و علم و عصمت از اهل زمانه خود مميز است» كه منطبق با صفحه ۹ سطر ۱۰ چاپ كنونى (و ص ۴ سطر ۲ چاپ سابق) است. و آخر آن اين عبارت است: «و حوالت دين و شريعت بهغير خداى تعالى كردن از غايت جهل و نادانى باشد. در اين اطلاق كفر محض لازم است. اما آنچه حوالت كرده است بهاجماع، شيعه اصوليه اجماع را منكر نباشند و يكى» كه منطبق با صفحه ۶۵ سطر ۱۲ چاپ كنونى (و ص ۲۸، س ۱، چاپ سابق) است.
اين نسخه به خط نستعليق نونويس است و بهنظر مىآيد كه از روى نسخه متصرّففيهاى سابق الذكر (يعنى نسخه ح) استنساخ شده باشد؛ زيرا عباراتش عين عبارات آن است.
اينها مطالبى بود كه پدرم در چاپ اوّل كتاب در معرّفى اين نسخه نوشته بود. امّا پس از آنكه چاپ كنونى كتاب نقض بهپايان رسيد، مرحوم پدرم دوباره بهمقايسه نسخهها پرداخت تا خط و تاريخ و ساير خصوصيات آنها را براى بار آخر با هم مقايسه كند. در آن موقع روشن شد كه نسخه «س» پارهاى از نسخه «د» است؛ يعنى قسمت اعظم آغاز آن مىباشد؛ چه، خط هردو نسخه يكى است و تعداد سطرهاى هر صفحه و همه خصوصيات ديگر عين هم است. فقط اندكى از حاشيه نسخه «س» بيشتر بريده شده و در نتيجه چند كلمهاى از نوشتههاى حاشيه برخى از صفحات از بين رفته است.
چنانكه در نسخه «د» گفته شد، آن نسخه به صورت اوراق متفرّقى بوده كه بيست ورق اوّل آن يعنى نسخه «س» از آن جدا افتاده، در نتيجه آن بيست ورق به دست مرحوم ميرزا محمّد طهرانى رسيده و بهسرزمين عراق منتقل شده، و بقيه اوراق نسخه سرانجام در كتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران مستقر شده است. و از آغاز و انجام دو نسخه «س» و «د» كه معرفى كرديم، اين امر بر خواننده روشن مىشود.
با تركيب اين دو پاره نسخه، نسخهاى به دست مىآيد كه باز اوّل و آخر آن افتاده است و از لابلاى اوراق آن هم برگهاى بسيارى افتاده است.
به هر حال چون زمانى كه چاپ كتاب بهآخر رسيده بود، بر ما روشن شد كه اين دو پاره نسخه يك نسخه است، و در طول كتاب همه جا اين دو پاره نسخه را بهعنوان دو نسخه مجزا با علامت «س» و «د» مشخص نمودهايم. در اين پيشگفتار نيز آن دو را تحت دو عنوان معرفى نموديم تا باعث ايجاد اشكال و ابهام نگردد.
در اينجا متذكّر مىشوم كه مطالب نسخه «ح» و اين نسخه (يعنى دو پاره نسخه س و د) عيناً مطابق هم است، و براى پرهيز از تكرار، خوانندگان ارجمند را به كلامى كه مرحوم پدرم در مورد نسخه «د» نوشته است، توجّه مىدهم.
اين نسخه (يعنى دو پاره نسخه س، د) چنانكه استاد فقيد نوشته است، بهنظر مىآيد كه از روى نسخه «ح» استنساخ شده باشد.
۴. نسخه ب. اين نسخه متعلّق است به آقاى حسين باستانى راد، و عكس آن در اختيار ما قرار دارد. رمز «ب» اشاره به نام باستانى است.
صفحه اول اين نسخه ساقط است و از اين عبارت آغاز مىشود: «كه كتاب بههم آورده و آن را نقض فضايح روافض نام نهادهاند.» كه منطبق است با سطر ۱۰ ص ۴ چاپ كنونى (و سطر ۱۷ ص ۱ چاپ سابق). آخر اين نسخه تمام است؛ ولى تاريخ تحرير ندارد؛ ليكن از ملاحظه اسلوب خط كه شكسته نستعليق شبيه به شيوه هندى است، برمىآيد كه در حدود اوائل قرن يازده هجرى نوشته شده باشد.
پس نقص اين نسخه علاوه بر صفحه اوّل؛ منحصر بههمان قسمت است كه ضمن معرفى نسخه «ح» به آن تصريح كرديم.
اين نسخه از سه نسخه سابق اصيلتر و صحيحتر است.
۵. نسخه م. اين نسخه متعلّق به كتابخانه مجلس شوراى ملّى است و عكس آن در اختيار ما قرار دارد. رمز «م» اشاره بهكلمه مجلس است.
اول و آخر اين نسخه موجود و تمام است، و به خط نستعليق بهسال ۱۰۷۸ ه كتابت شده است. عبارت آخر اين نسخه را در ص ۷۱۵ ملاحظه مىفرماييد. بين اين نسخه و نسخه «ب»، شباهت بسيار و جهات جامعه فراوانى موجود است؛ بهطورىكه نشان مىدهد كه اصل هردو يكى است. پس نقص اين نسخه منحصر به همان ساقطاتى است كه در نسخه «ح» به آنها اشاره كرديم. پوشيده نماند كه اين نسخه در يك جا آشفتگى دارد؛ يعنى از آخر ص ۱۴۹ نسخه عكسى به اول ص ۱۹۲ متصل شده و اين آشفتگى در اثر صحّافى بهوجود آمده است.
۶. نسخه ن. اين نسخه متعلّق بهكتابخانه عالم جليل امير حامد حسين هندى رحمه اللَّه عليه صاحب كتاب عبقات الانوار است كه در كشور هند مىباشد. و رمز «ن» اشاره بهكلمه هند است.
عكس اين نسخه را پدرم پس از چندين سال تلاش و مكاتبه سرانجام به همت انجمن آثار ملى توانست به دست آورد[۲۰]و زمانى عكس نسخه به دست آن مرحوم رسيد كه چاپ كتاب تا صفحه ۵۴۴ انجام يافته بود. بنابراين از ص ۵۴۵ تا آخر كتاب، اين نسخه مانند ساير نسخ مورد مقابله و استفاده قرار گرفته است.
اين نسخه در سال ۱۲۳۰ ه به دستور علّامه سيّدمحمد قلى رحمه اللَّه عليه صاحب تشييد المطاعن و پدر امير حامد حسين مذكور در هند رونويس شده است، و خود سيد محمد قلى مذكور آن را مقابله نموده و در آخر آن به خط و مهر خود ثبت كرده است. براى ملاحظه آن بهصفحه ۷۱۴ و ۷۱۶ مراجعه فرماييد.
پس از مقابله اين نسخه با ساير نسخ - چه مقابله قسمتى كه در تصحيح مورد استفاده قرار گرفت (يعنى از ص ۵۹۶ تا آخر كتاب) و چه قسمت اول كتاب (يعنى از آغاز تا ص ۵۹۵) - به اين نتيجه رسيديم كه نسخه «ن» نيز عيناً مطابق دو نسخه «ب» و «م» مىباشد؛ يعنى اين سه نسخه از يك اصلند. در مورد آن قسمت از اين نسخه كه در هنگام چاپ در دسترس نبوده (يعنى از آغاز تا ص ۵۹۵) اين نسخه چيزى افزون بر دو نسخه «ب، م» ندارد؛ بهطورىكه تقريباً همه نسخهبدلهايى كه در مورد دو نسخه «ب» و «م» نوشتهايم، در مورد اين نسخه نيز صادق است. همچنين اين نسخه در سه مورد گسيختگى دارد، و اين سه مورد عبارت است از صفحات ۱۵ و ۲۵ و ۳۳ نسخه عكسى كه درست منطبق و هماهنگ است با گسيختگى مطالب دو نسخه «ب» و «م» كه در صفحات ۳۳ و ۵۰ و ۷۴ چاپ كنونى نشان دادهايم.
اول و آخر اين نسخه تمام و موجود است و نقص نسخه منحصر مىگردد بههمان ساقطاتى كه در نسخه «ح» به آنها اشاره نموديم.
در حاشيه برخى از صفحات نسخه، مهر كتابخانه موجود است به اين عبارت:
«۷۸۶ - كتابخانه ناصريه لكهنو، قسم دوم، كتب وقف كرده علّامه حامدحسين صاحب رحمه اللَّه عليه.
۷. نسخه ث. اين نسخه متعلق به پدرم مىباشد و رمز «ث» اشاره بهنام استاد فقيد، «محدّث» است.
قطع نسخه ۵/۱۲ * ۲۴ سانت (هر صفحه داراى ۱۹ يا ۲۰ سطر است)، خط نستعليق خوانا، عناوين با شنگرف. در اوائل نسخه هرجا مطالب مؤلّف بعض فضائح الرّوافض، نقل شده خطى با مركّب قرمز در زير آنها كشيده شده است. اين نسخه از آغاز سالم و تمام است؛ ولى قريب به يك ربع كتاب از آخر آن افتاده است (رجوع شود به صفحه ۵۵۷، سطر آخر، چاپ جديد و ص ۵۴۵، س ۱، چاپ سابق). مرحوم پدرم تخمين زدهاند كه اين نسخه در اواخر عصر صفوى نوشته شده است.
در بين نسخ خطى پنجگانه كه استناد چاپ اول كتاب نقض بر آنها بوده، اين نسخه صحيحترين و قديمترين نسخه بوده است. از اين روى پدرم در آنجا كه نسخه به آخر رسيده با تحسّر و تأسّف چنين نوشته است:
اعلان و تبصره: قديمترين و صحيحترين نسخه كتاب را كه نسخه «ث» باشد، با يك دنيا حسرت در اينجا بدرود و وداع مىكنيم؛ زيرا قريب به ربع كتاب كه از اول اين صفحه (ص ۵۵۷) تا به آخر كتاب باشد، از آن نسخه ساقط است.
آن مرحوم در معرّفى اين نسخه در «مقدّمه نقض و تعليقات آن» نوشته است:
چنانكه در اين عبارت تصريح كردهام در موارد معرّفى نسخ از اين نسخه به نسخه صحيحتر و قديمتر تعبير مىكنم، و اگر نسخ قديمه و صحيحه يا قديمتر و صحيحتر اطلاق كنم، مراد اين نسخه و نسخه آقاى باستانىراد (ب) و نسخه كتابخانه مجلس شوراى ملى (م) است و دو نسخه سابق (ح، س) بههيچوجه مراد نيست؛ چنانكه وجهش به تفصيل گزارش يافت.
در چاپ كنونى نسخه «ث»، پس از نسخه «ع» قديمترين و صحيحترين نسخه موجود است. و شباهت آن با نسخه «ع» از همه نسخ ديگر بيشتر است. در حقيقت مىتوان گفت كه نسخه «ث» از روى نسخه «ع» رونويسى شده، و خواننده ارجمند پس از مطالعه همه كتاب و تأمل در نسخهبدلهاى حواشى، اين مطلب را بهوضوح درمىيابد.
براى ردهبندى نسخههاى كتاب نقض با در نظر گرفتن چگونگى شباهتها يا ناهماهنگىهاى نسخ، از نظر كلى مىتوانيم نسخهها را به دو دسته اساسى تقسيم كنيم:
۱. نسخههاى ح، س، د.
۲. نسخههاى ع، ث، ب، م، ن.
از اينجا است كه پدرم در موارد متعدّد در حاشيه صفحات مطالبى در اينباره نوشته است؛ از جمله در حاشيه صفحه ۶۶۳ چنين مىنويسد:
و از جمله مواردى كه از ملاحظه آنها برمىآيد كه نسخ ع، م، ب، ن، يكسان هستند و از يك منشأ و مأخذ برداشته شدهاند، يكى اين مورد است. و گمان مىرود كه نسخه «ع» اصل و مأخذ سه نسخه ديگر باشد. و اللَّه العالم بحقيقة الحال.
نسخه «ث» نيز تحت همين حكم قرار مىگيرد، و چون حدود يك ربع كتاب از آخر آن ساقط است (يعنى از ص ۵۵۷ تا آخر كتاب را ندارد) در صفحه ۶۶۳ پدرم فقط درباره آن چهار نسخه اظهارنظر نموده است، و الا نظر فوق عيناً بر نسخه «ث» نيز صادق است.
از سوى ديگر اگر بخواهيم نسخهها را دقيقتر مورد تأمل قرار دهيم، آنها را به سه رده مىتوانيم تقسيم نماييم:
۱. نسخههاى ح، س، د.
۲. نسخههاى ب، م، ن.
۳. نسخههاى ع، ث.
در مورد گروه اول قبلاً سخن گفتهايم. در مورد اتحاد نسخههاى گروه دوم نظرى به حواشى صفحات ۵۹۶ تا آخر كتاب كافى است تا مطلب را بهروشنى ثابت نمايد. و براى اتحاد دو نسخه «ع، ث» براى نمونه بهصفحات ۳۹۴ - ۳۹۵، ۴۰۰ - ۴۰۱، ۴۰۲، ۴۲۶ - ۴۲۷، ۴۲۹ - ۴۳۱، ۴۳۴ - ۴۳۵ و ۴۹۳ رجوع فرماييد.
۸. نسخه ع (نسخه عتيق). قديمترين و صحيحترين و مضبوطترين نسخ هشتگانهاى كه اساس تصحيح كتاب نقض است، همين نسخه «ع» مىباشد. اين نسخه متعلّق به كتابخانه مجلس شوراى ملى است. و بهجهت قدمت نسخه آن را با كلمه «عتيق» وصف نموديم و رمز «ع» اشاره به همين كلمه است.
رييس دانشمند كتابخانه مجلس، آقاى عبد الحسين حائرى در معرّفى اين نسخه چنين نوشتهاند[۲۱]:
كتاب النقض - تأليف عبد الجليل رازى. نسخه شماره ۱۰۶۰۶ (فهرست) كتابخانه مجلس شوراى ملى، نوشته شده با دو قلم نسخ و نستعليق حدود قرن ۹ - ۱۰، نيمه نخستين نسخه (گ ۱ - ۶۹) تعليق مانندى است با سطور ناهموار و آشفته، و بقيه نَسخ است بسيار مرتب و روشن، و به نظر كهنتر از نيمه نخست مىرسد. در غالب برگهاى نسخه آثار رطوبت كهن ديده مىشود، و حواشى برگهايى از اول و آخر و وسط نسخه وصّالى شده، و در بعضى از صفحات (از جمله برگ آخر) گاه يك يا دو كلمه خوانده نمىشود. در برخى از صفحات حاشيههايى است تازه (از قرن حاضر) كه بر پارهاى از آنها خط كشيده شده. زير يكى از حواشى نشان «ع ل ثقفى» ديده مىشود. اين نسخه از اول و آخر افتاده دارد (از اول نزديك به دو برگ مطابق نسخه چاپى استاد محدّث ارموى، و از آخر نزديك به دو صفحه مطابق همان نسخه چاپى). عناوين شنگرف، قطع وزيرى بزرگ ۱۸ * ۲۴ سانت، جلد تيماجى مشكى سجاف شده و مندرس، كاغذ (بيشتر نسخه) سمرقندى شكرى رنگ، تعداد برگ: ۱۸۳، سطور هر صفحه ۲۸ و ۲۷.
عكس اين نسخه در اختيار ما قرار دارد. اين نسخه در چاپ اول در دست نبود و چند سال پيش پيدا شد كه مجلس شوراى ملى آن را خريدارى نمود. جناب آقاى جعفر سلطان القرّائى درباره تاريخ نسخه از روى همان نسخه عكسى اظهارنظر نمودند كه حداكثر تخمين نيمه اول قرن ۸ است و بهطور قطع از آن مؤخَّرتر نيست.
اين نسخه چنانكه آقاى حائرى ياد كردند، به دو خط مختلف است از دو شخص مختلف. خواندن نسخه خصوصاً قسمت اول آن دشوارى زيادى داشت. خصوصيات نگارش و رسم الخط اين نسخه نشان مىدهد كه نسخهاى كهن و اصيل است.
چنانكه گفته شد اول و آخر اين نسخه افتادگى دارد. قسمت موجود از صفحه ۱۱ سطر ۲ شروع مىشود، و انجام آن ص ۷۱۲، سطر ۱۶ مىباشد كه در هردو مورد در حاشيه نشان داده شده است.
اساس چاپ كنونى كتاب نقض بر اين نسخه بوده است، و بهگمان غالب نسخه «ع» اصل و مأخذ چهار نسخه معتبر «ث، م، ب، ن» است؛ به دلايل و شواهد فراوان، از جمله:
در هنگام مقابله نسخهها در بسيارى از موارد ديديم هرجا كه در نسخه «ع» كلمهاى به صورت ناخوانا نوشته شده، نسخههاى چهارگانه ديگر هريك آن كلمه را چيز ديگرى خوانده و به صورت ديگرى نوشته است، و در برخى موارد اصلاً آن كلمه ناخوانا را بعضى از نسخهها ننوشته و جاى آن را سفيد گذاشتهاند، و در نتيجه بسيارى از اختلافات نسخ از آنجا ناشى شده است.
ديگر آنكه در چند جا كه در نسخه «ع» به علّتى مطلب گسيخته يا پس و پيش شده، و يا اصلاً مطالبى ساقط شده است، همه چهار نسخه ديگر بههمانگونه دچار اضطراب و درهم ريختگى شدهاند. و اين نشانهها دليل قاطع است بر آنكه نسخه «ع» اساس چهار نسخه مذكور است، يا بهواسطه و يا بىواسطه، يعنى هريك از آن نسخ يا مستقيماً از روى نسخه «ع» نوشته شده است و يا از روى نسخه ديگرى كه آن مأخوذ از نسخه «ع» بوده است.
به هر حال اين نسخه با همه اهميتى كه دارد، از عيب و ايراد خالى نيست و عيوب آن به قرار زير است:
۱. اول و آخر نسخه افتادگى دارد. از اول حدود دو برگ و از آخر حدود يكى دو صفحه؛ چنانكه اشاره شد.
۲. گويا برخى از برگهاى نسخه درهم بوده، و يا كسى كه مىخواسته آنها را وصّالى و صحّافى كند، نتوانسته ترتيب آنها را رعايت نمايد. در نتيجه نظم بعضى از صفحات را بههم زده، و پدرم بادقت و كوشش بسيار اين بههمريختگى را پيدا كرد و آن را به صورت درستى اصلاح نمود تا نسخه به شكل اصلى خود درآمد. اين موضوع را در صفحه ۲۸ و ۴۵ ملاحظه فرماييد.
۳. قسمتى از اواخر كتاب كه مشتمل بر پنج فضيحت است، از نسخه «ع» افتاده است و به تبع آن از نسخههاى ب، م، ن (اين نكته را در صفحات ۶۶۲ - ۶۶۴، ۶۸۰ ملاحظه نماييد). اين افتادگى به بركت وجود دو نسخه «ح، د» اصلاح و ترميم گشت و بيان اين مطلب در نسخه «ح» گذشت.
۴. اين نسخه از برخى اغلاط و اشتباهات خالى نيست كه با مقابله و بررسى نسخ ديگر اغلاط و اشتباهات مذكور تصحيح شد.
اما درباره مشخصات و خصوصيّات دستورى و ديگر اصطلاحات رايج در آن زمان يا مخصوص به اين نسخه، مرحوم پدرم به اندازه كافى در حواشى صفحات بحث كرده و براى برخى از آنها تعليقات مستقلى قرار داده كه در مجلَّد تعليقات مفصلاً سخن رفته است. آنچه در اينجا بيانش ضرورى است، خصوصيات رسم الخط و نوع نگارش نسخه است.
در موارد زير همه جا «د» به صورت «ذ» نوشته شده:
آيذ، دارذ، بوذ، كنذ، خوذ، شذ، شايذ، بايذ، شذند (اولى ذال با نقطه و دومى دال بىنقطه[۲۲])، پذر، ماذر، براذر، براذرزاذه، فرياذ و نمونههاى بسيار ديگر كه بهكلمات فوق بسنده كرديم. گاهى نيز بر روى اين نوع دال نقطه نگذاشته، و من نمىدانم كه نوشتن هردو گونه رايج بوده يا آن مواردى كه نقطه ندارد در اثر اهمال و سهلانگارى كاتب است، و يا نقطه داشته و بهمرور پاك شده است (زيرا در برخى از صفحات نقطههاى زياد بىربطى در همه جاى صفحه پراكنده است و اين نشان مىدهد كه در اثر رطوبت مركّب يك صفحه به وسيله صفحه مقابلش جذب شده است).
«چ» همه جا به صورت «ج» (با يك نقطه) و «آنچه» به صورت «آنج» نوشته شده است.
همچنين «پ» همه جا به صورت «ب» و «ژ» به صورت «ز» نوشته شده.
«گ» همه جا به صورت «ك» نوشته شده و «كه» (حرف ربط فارسى) در بيشتر موارد به صورت «كى» و گاهى به صورت «ك» نگاشته شده است:
- عجب است كى جون در بازارها.
- تا آخر آية برخواندكى هم از قرآن است.
- اكر ندانى ك كى كرد بيا تا بكويم (كى = كه به معنى چه كسى است).
- دليل بر آن ك آن قوم كى حسين بن على را كشتند.
- و حكم او حكم مجبرانى ك خواستند كى نقيضه قرآن آورند.
«بلكه» را همه جا «بل ك» مىنويسد. «يك» را «يك» مىنويسد.
ياء ماقبل مكسور را در بسيارى از موارد «ى:»[۲۳] مىنويسد؛ يعنى دو نقطه عمودى در توى آن مىگذارد: پندارى، بكردندى، تقريرى، و گاهى به اين شكل «ى» مىنويسد؛ يعنى دو نقطه را افقى در روى ياء قرار مىدهد: على.
ياء را وقتى به كلمه ديگرى مىچسباند به اين «شكل خداءيرا» مىنويسد؛ يعنى هم نقطه زير آن مىگذارد هم يك همزه (يا ياء كوچك) در روى آن. اين قاعده در مورد همه ياءهايى كه در وسط كلمه قرار دارد صادق است: زاءيل، فاءيدة، خاءيف.
هاء آخر كلمه كه به حرف يا كلمه ديگرى اضافه مىشود، به اين صورتها نوشته مىشود: كينهى، حلقهى ميم، نشانهى تير، مسيلمه كذّاب، كافه شيعت.
ى (در آخر كلمه و در حالت اضافه) و «ئى» به اين صورت نوشته مىشود: قضائ خداى بوذه است، ترسائ (يعنى ترسائى) باشذ و خرّمى.
نويسنده اين نسخه بر روى بعضى كلمات اعراب مىگذارد. اين اعراب را هم بر روى بعضى كلمات فارسى گذارده، و هم بر روى اشعار و جملات عربى. اعراب جملات عربى اعتبار چندانى ندارد؛ چون گاهى غلط اعرابگذارى نموده؛ ولى اعراب كلمات فارسى قابل تأمل است و من چند نمونه را بعين رسم الخط نسخه در اينجا نقل مىنمايم:
«خمرو زَمْر آشكارا كرده و ظُلم و عُدوان.»
«و گر عجز باشد (دال بىنقطه) كى عثمان جُوب بر سَرْ زَنذ و نَزذ و خوذ كُجَا قُوَّ ق و زَهْرهى آن داشت عجز آنجا بيشتر باشذ (ذال بانقطه) كى بُوسُفيان سنك بر دَندان زنذ و زذ».
«تا حق را بر حَقْوَران نگاه دارذ.»
«به قول رافضى شايسته و لايق نباشد.»
«به يَكديكر بَيْوَستند.» = به يكديگر پيوستند.
مُصافكاه = مصافگاه
اوِستى = آستين
«چون خَوْفِش زاءيل شوذ.»
«تا رُسْته شذند از دست عباسيان.»
«زُفان بادبْ مىبايذ جُنبانيذ.»
«زِهاِى نسب زِهِهى حسب زهِى خانه.»
گاهى در بين عبارات و جملات علامتى شبيه ۵ يا يك دايره كوچك گذاشته شده كه معنى ويرگول و نقطه ختم جمله مىدهد و گاهى اين علامت را در آخر سطرى مىگذارد كه تمام نيست و كلمهاى را هم در آنجا نمىتوانسته بنويسد. بنابراين علامت فوق را براى پركردن خط گذاشته است. و گاهى در آخر سطر اين علامت را مكرّر كرده است.
هدف از طبع و نشر كتاب
هدف از طبع و نشر اين كتاب، آن است كه يكى از گنجينههاى فكرى ما مسلمانان احياء گردد و فوائد كلامى و تاريخى و رجالى و ادبى و جغرافيايى و ملل و نحلى و نظاير آنها كه در لابلاى آن بهطور وفور مندرج است، در دسترس اهل فضل و دانش قرار گيرد؛ زيرا تأليف آن پنجاه و چند سال قبل از حمله مغول بوده است كه هرچه از بدو اسلام تا آن تاريخ از مفاخر و مآثر جمع شده و ذخيره گرديده بوده، و اسلاف توقع آن را داشتهاند كه به اخلاف برسد، آن حمله خانمانسوز و بنيادكن از بيخ و بن برانداخت و با خاك و خاكستر يكسان ساخت.
بديهى است كه استفاده از فوائد مشار اليها در وهله اولى اختصاص به مسلمانان دارد؛ زيرا ردّ و قبول و نقض و ابرام كه لازمه اين قبيل كتب است، در ميان آنان صورت گرفته و انجام پذيرفته است. منتها چنانكه گفتيم مراد در اينجا استفاده از فوايد كتاب است، نه تكثير قيل و قال و تشديد بحث و جدال، و دامن زدن به آتش بغى و عناد، و شعلهور ساختن نائره فتنه و فساد؛ اگرچه با توجّه به اينكه نظر علماى اعلام پيوسته بر اين متوجّه بوده كه حق معلوم گردد و باطل از بين برود، با وجود اين چون در تعبيرات آنان گاهى تندروى شده و عبارات زننده بهكار رفته است، از اين روى در تعليقات و تحقيقات كتاب سعى شده است كه از منهاج السنّة ابن تيميه و ابطال الباطل فاضل روزبهان و تحفه اثنا عشريّه فاضل دهلوى، و همچنين از احقاق الحقّ قاضى نور اللَّه شوشترى و تشييد المطاعن سيّد محمّد قلى موسوى نيشابورى و عبقات الانوار امير حامد حسين هندى و نظاير آنها مطلبى نقل نشود، و اگر احياناً مقام مقتضى نقل كلامى از اين كتب و نظاير آنها شود، با رعايت ادب و حفظ حريم علم و توجّه به عفت قلم انجام گيرد. و العياذ باللَّه بههيچ وجه اهانتى به ساحت عالمى و به حريم بزرگى نشده باشد، و اين روش از آغاز تا انجام هدف نگارنده بوده و تخلّف از آن ننموده و نخواهد نمود. ان شاء اللَّه تعالى.
سپاسگزارى و اهدا
و آخر دعواهم أنّ الحمد للَّه ربّ العالمين. رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ.
سپاس مر خداى را كه به دستيارى قائد توفيق او، گره مشكلات مطالب اين كتاب را گشودم، و به پايمردى رائد تأييد او عقبات طاقتفرساى مراحل تصحيح آن را پيمودم تا توانستم اين أثر نفيس باستانى و اين مايه افتخار جاودانى را كه دليل بارز عظمت دين و دولت و سند ناطق حقّانيّت مذهب و ملّت است، در دسترس اصحاب علم و دانش و ارباب فضل و بينش بگذارم. همانا اگر نظر عنايت ايزدى نمىبود و لطف خاصِّ او دستگيريم نمىنمود و راهبريم نمىفرمود، هرگز نمىتوانستم همّت بر انجام اين كار بزرگ و أمر خطير بگمارم و يا راه ايفاى اين وظيفه مهمّ و خدمت شايان را بسپارم.
[۱] متأسفانه آن مرحوم پيش از انجاز اين وعد و توفيق به اين امر درگذشت و اين آرزو صورت عمل به خود نگرفت و اگر اين كار عملى مىشد، به طور حتم آن معرّفى كه به قلم مثل وى انجام مىشد، فوايد بسيارى را در برمىگرفت و اطلاعات سودمندى را مشتمل مىشد كه بيان آنها اختصاص به امثال وى داشت.
[۲] مراد آقاى دكتر مهدى بيانى، رئيس كتابخانه ملى است.
[۳] مراد فاضل محترم آقاى ميرزا جعفر سلطان القرّائى است كه از علاقهمندان صميمى آن مرحوم و دوستان متديّن نگارنده هستند.
[۴] براى اطلاع به همه نامه مرحوم قزوينى رجوع شود به مجلد «مقدمه نقض و تعليقات آن»، ص ۲۶ - ۳۳، چاپ تهران، ۱۳۳۵ ش.
[۵] چاپ اول كتاب نقض، روز پنجشنبه ۲۹/۲/۱۳۲۸ ش شروع شد و در سال ۱۳۳۱ به پايان رسيد و در همان سال [دوباره] منتشر گشت.
[۶] ضميمه بحار الأنوار، ص ۹.
[۷] الذريعة، ج ۲۱، ص ۳۲۲، ش ۵۲۸۳.
[۸] مجالس المؤمنين، ج ۱، ص ۴۸۲ (چاپ اسلاميّه).
[۹] اين كتاب طبق معرفى صاحب الذريعه (ج ۲۵، ص ۲۷) بسيار مهم و مفصل و مبسوط بوده است؛ ليكن تاكنون من به زيارت آن موفق نشدهام و نمىدانم از بين رفته يا هست.
[۱۰] طالب نص عبارت افندى رحمه اللَّه عليه به رياض العلماء مراجعه كند يا به مقدمه نقض و تعليقات آن (ص ۲۵).
[۱۱] در همين مقدمه هنگام معرفى نسخ نيز به اين مطلب اشاره شده است.
[۱۲] از تقييد مدرسه به لفظ «بزرگ» برمىآيد كه وى مدرسه ديگرى نيز داشته است.
[۱۵] ص ۱۳ مقدمه چاپ اول، و ص ۳۲ مقدمه نقض و تعليقات آن.
[۱۶] همانطور كه در آغاز مقدمه اشاره رفته است، مرحوم پدرم بخشهاى مختلف مقدمه را نوشته، ولى هنوز نسخهها را معرفى ننموده بود كه ناگهان مرگش فرارسيد. البته چنانكه در بالا توضيح داده شده، پنج نسخه از نسخ هشتگانه كتاب نقض در چاپ اوّل در دست او بوده است. بنابراين آن فقيد پنج نسخه نامبرده را در كتاب «مقدمه نقض و تعليقات آن» چاپ تهران بهسال ۱۳۳۵ ش، ص ۸۹ - ۹۸ معرّفى نموده و از هرنسخه يك صفحه را كليشه كرده و به چاپ رسانده است. در شناساندن آن پنج نسخه، من عين نوشته مرحوم پدرم را از آن كتاب نقل كردهام. ضمناً گاهگاه به اقتضاى ضرورت برخى نكات لازم را نيز يادآور شدهام. ديگر نسخ را همچنين به همان روش شناساندهام. (على محدث).
[۱۷] درباره خصائص اين نسخه، آنچه تا اينجا نوشته شد، همه مطالبى است كه مرحوم پدرم در «مقدمه نقض و تعليقات آن» نوشته، و آن را در مجلد تعليقات (ص ۷۸۵ - ۷۸۶) نيز نقل نموده است. از اين پس اضافات اين جانب است. (ع. م.)
[۱۸] در اينجا لازم است از نسخه دستنويس ديگرى ياد كنيم، و آن نسخهاى است كه به دستور آقاى علىاصغر حكمت از روى همين نسخه «ح» نوشته شده تا به مرحوم علّامه قزوينى داده شود. تاريخ نوشته شدن اين نسخه، ۸ تير ۱۳۱۹ شمسى است. اين نسخه به قطع رحلى و داراى ۴۴۷ صفحه است. قزوينى تا صفحه ۱۲۱ آن را با شادروان عباس اقبال مقابله و تصحيح نموده و به خط خود با مداد حواشى و اصلاحاتى در آن بهعمل آورده است. مرحوم قزوينى در اول اين نسخه نوشته: «شروع به مقابله ۳۰ شهريور ۱۳۱۹».
چنانكه قبلاً گفته شد، قزوينى و اقبال در صدد تصحيح اين نسخه بودهاند، ولى بهعلت ازدواج دو خانواده حكومتى ايران و مصر، دولت ايران از نشر اين كتاب جلوگيرى نمود؛ چه آن را مضر براى روابط دو دولت مىدانست. تا سرانجام زمانى كه مرحوم پدرم تصميم به چاپ كتاب نقض گرفت، شادروان اقبال اين نسخه را با ديگر يادداشتهاى خود در اختيار پدرم قرار داد. و هروقت در حواشى چاپ كنونى و چاپ سابق نقض از نسخه تحت تصحيح قزوينى و اقبال نام برده شده، مقصود همين نسخه است.
[۱۹] «فهرست نسخههاى خطى كتابخانه مدرسه چهل ستون مسجد جامع تهران»، چاپ شده در كتاب آشنايى با چند نسخه خطى، دفتر اول، قم، ۱۳۳۵، ص ۳۶۸.
[۲۰] در يادداشتها و نامههاى پدرم كاغذهايى به دست آوردم كه آن فقيد از سال ۱۳۳۴ش براى به دست آوردن اين نسخه از هند مكاتبه مىنموده است. براى توضيح بايد يادآور شوم كه مرحوم پدرم كتابهايى را كه براى تصحيح آماده مىنمود، يا ديگر مآخذى كه به علتى مورد نياز او بود، براى به دست آوردن آنها از هركسى و جايى كه مىتوانست سراغ مىگرفت؛ به طورى كه قسمت عمده مكاتبات او با اهل فضل به جهت تحصيل نسخه خطى يا عكسى و يا حتى نسخ چاپى بوده است.
[۲۱] اين نسخه جزو آن قسمت از فهرستهاى كتابخانه است كه هنوز به چاپ نرسيده، ولى بر حسب خواهش اين جانب از آقاى حائرى ايشان مطالب فوق را در معرفى نسخه براى من نوشتند كه سپاسگزارم.
[۲۲] دال در «ند» جمع، هميشه بىنقطه است.
[۲۳] چون چاپخانه اينگونه حروف را ندارد، ناگزير شكل اصلى حروف را نتوانستيم در اينجا رسم كنيم.