عنوان کتاب : تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث (فارسی)
قطع : رقعی
جلد : 1
نوبت چاپ : چهارم
تاریخ انتشار : 1393
ناشر : سازمان چاپ و نشر دار الحدیث جستجو در Lib.ir

تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث (فارسی)

پيش گفتار

نهاد خانواده، اصلى‏ترين ركن جامعه و بستر فرهنگ‏هاى گوناگون و زمينه‏ساز خوشبختى و يا بدبختى انسان‏ها و امت‏ها است، و از اين رو، اسلام كه برنامه سعادت و تكامل بشر است، عنايت ويژه‏اى به سلامت، رشد و پويايى اين نهاد سرنوشت‏ساز دارد.

موضوع خانواده به طور كلى در سه محور، قابل بحث و بررسى است: تشكيل خانواده، عوامل تحكيم و تعالى خانواده و نيز آسيب‏ها و عوامل فروپاشى آن. اسلام در هر سه زمينه، رهنمودهاى بسيار مهم و سازنده‏اى دارد كه اينك براى نخستين بار، متنِ نسبتا كامل اين رهنمودها به صورتى منسجم و با شيوه‏اى نو، همراه با چند تحليل مورد نياز، در اختيار پژوهشگران قرار مى‏گيرد. گفتنى است كه همه اين رهنمودها به گونه‏اى در جهت تقويت بنياد خانواده، كه مهم‏ترين نياز جامعه امروز بشر است قرار دارد، و از اين رو، اين مجموعه، «تحكيم خانواده از نگاه قرآن و حديث» نام گذارى شد.

اين كتاب، نياز پژوهشگرانِ مسايل خانواده را به منابع اسلامى تأمين مى‏نمايد و همه خانواده‏ها، بويژه جوانان، براى رسيدن به زندگى همراه با آسايش و آرامش، مى‏توانند از آن بهره‏مند شوند.

بى ترديد، مطالعه اين كتاب و برنامه‏ريزى و فرهنگ‏سازى بر پايه معارف نورانى آن، موجب افزايش آمار ازدواج‏[۱]، تحكيم نهاد خانواده و كاهش ميزان طلاق خواهد بود.[۲]

با توجه به اين كه متن اين كتاب عمدتا سخنان منسوب به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خاندان آن بزرگوار است، توجه خوانندگان را به دو نكته مهم جلب مى‏نمايم:

۱. حديث اهل بيت عليهم السلام، حديث پيامبر خداست‏

نكته اوّل، اين كه براساس آنچه از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده، آنچه آنان در باره معارف اسلامى مى‏گويند، سخن رسول خداست، چنان كه امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

حَديثي حَديثُ أبي، وَ حَديثُ أبي حَديثُ جَدّي، وَ حَديثُ جَدّي حَديثُ الحُسَينِ، وَ حَديثُ الحُسَينِ حَديثُ الحَسَنِ، وَ حَديثُ الحَسَنِ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليهم السلام، وَ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وَ حَديثُ‏

______________________________
(۱) بر پايه آمارى كه در تاريخ ۲۸/ ۱/ ۱۳۸۷ توسط سازمان ثبت احوال كشور در پاسخ نامه اين جانب ارائه گرديد، در سال ۱۳۵۷، جمعيت ايران، ۰۵۸/ ۳۹۳/ ۳۶ نفر، تعداد ازدواج، ۱۸۴۳۱ مورد و نرخ ازدواج ۰۶/ ۵ رويداد بوده است و در سال ۱۳۸۶ جمعيتْ ۹۰۹/ ۷۵۶/ ۶۹ نفر، تعداد ازدواجْ ۱۸۱۱۰۷ مورد و نرخ ازدواجْ ۰۶/ ۱۲. توضيحا، نرخ ازدواج، برابر است با: ازدواج ثبت شده، تقسيم بر جمعيت، ضرب در ۱۰۰۰ (مثال: در سال ۱۳۸۶ در مقابل هر ۱۰۰۰ نفر جمعيت، ۰۶/ ۱۲ رويداد ازدواج به ثبت رسيده است).

(۲) بر اساس آمار سازمان ثبت احوال كشور، آمار طلاق در سال ۱۳۵۷، ۲۵۳/ ۱۵ در ۰۰۰/ ۱۰، با نرخ ۱۹/ ۴ و در سال ۱۳۸۶، ۸۵۳/ ۹۹ در هر ۰۰۰/ ۱۰، با نرخ ۳۱/ ۱۴ بوده است و توضيحا: نرخ طلاق، برابر است با: طلاق ثبت شده، تقسيم بر جمعيت ضرب در ۰۰۰/ ۱۰ (مثال: در سال ۱۳۸۶ در مقابل هر ۰۰۰/ ۱۰ نفر جمعيت، تعداد ۳۱/ ۱۴ مورد طلاق، ثبت شده است يا ۴/ ۱ رويداد در هزار نفر). همچنين در سال ۱۳۵۷ در مقابل هر ۱/ ۱۲ ازدواج، يك طلاق ثبت شده؛ ولى در سال ۱۳۸۶ در مقابل هر ۴/ ۸ ازدواج، يك طلاق ثبت شده است.

 

 

رَسولِ اللّهِ قَولُ اللّهِ عز و جل.[۳]

حديث من، حديث پدرم [امام باقر عليه السلام‏] است و حديث پدرم، حديث جدّم [امام زين العابدين عليه السلام‏] است و حديث جدّم، حديث حسين عليه السلام است و حديث حسين، حديث حسن عليه السلام و حديث حسن، حديث امير المؤمنين عليه السلام است و حديث امير المؤمنين، حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله است و حديث رسول خدا، سخن خداوند عز و جل است.

۲. ادب نقل حديث‏

يكى از آداب مهمّ نقل حديث، چگونگى نسبت دادن آن به پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام است. كلينى رحمه الله، از امام على عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:

إذا حَدَّثتُم بِحَديثٍ فَأسنِدوهُ إلَى الَّذي حَدَّثَكُم؛ فَإِن كانَ حَقّا فَلَكُم وَ إِن كانَ كَذِبا فَعَلَيهِ.[۴]

هنگامى كه حديثى را نقل مى‏كنيد، آن را به كسى كه آن را روايت نموده، نسبت دهيد، كه اگر درست باشد، به سود شماست و اگر دروغ باشد، به زيان راوى است.

بنا بر اين، براى رعايت احتياط، توصيه اكيد داريم كه هر كس مى‏خواهد از اين كتاب يا ساير كتب روايى، حديثى را نقل كند، آن را مستقيما به پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام نسبت ندهد؛ بلكه حديث را از طريق منبعى كه آن را روايت كرده است، به آنان منسوب نمايد. براى نمونه، نگويد: «پيامبر صلى الله عليه و آله چنين فرمود» يا: «امام عليه السلام چنين فرمود»؛ بلكه بگويد: «فلان كتاب، از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين روايت كرده‏

______________________________
(۱) الكافى: ج ۱ ص ۵۳ ح ۱۴ به نقل از حمّاد بن عثمان، روضة الواعظين: ۲۳۳ با تعبير: «حديث جدّي حديث أمير المؤمنين».

(۲) الكافى: ج ۱ ص ۵۲ ح ۷.

 

است» و يا بگويد: «از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين روايت شده است».

بر خود، لازم مى‏دانم از همه فضلا و پژوهشگران «پژوهشكده علوم و معارف حديث» كه در پديد آمدن و عرضه اين اثر به گونه‏اى نقش داشته‏اند، بويژه فاضل گران‏قدر جناب آقاى عباس پسنديده كه در تأليف اين مجموعه، اين جانب را مساعدت نمود، صميمانه سپاس‏گزارى نمايم. همچنين از مترجم ارجمند كتاب، جناب آقاى حميد رضا شيخى كه با ترجمه روان و زيباى خود، زمينه بهره‏مندى پارسى‏زبانان را از آن فراهم كرد و افتخار ترجمه بسيارى ديگر از آثار «مؤسسه علمى فرهنگى دار الحديث» را نيز دارد، تقدير و تشكر مى‏كنم و براى همه آنان، از خداوند منّان، پاداشى در خورِ فضل حضرتش مسئلت مى‏نمايم. ربنا، تقبّل منا، إنّك أنت السميع العليم!

محمدى رى شهرى‏

۳۰/ ۷/ ۱۳۸۷

بيستم شوال ۱۴۲۹

 

[۱] ( ۱) بر پايه آمارى كه در تاريخ ۲۸/ ۱/ ۱۳۸۷ توسط سازمان ثبت احوال كشور در پاسخ نامه اين جانب ارائه گرديد، در سال ۱۳۵۷، جمعيت ايران، ۰۵۸/ ۳۹۳/ ۳۶ نفر، تعداد ازدواج، ۱۸۴۳۱ مورد و نرخ ازدواج ۰۶/ ۵ رويداد بوده است و در سال ۱۳۸۶ جمعيتْ ۹۰۹/ ۷۵۶/ ۶۹ نفر، تعداد ازدواجْ ۱۸۱۱۰۷ مورد و نرخ ازدواجْ ۰۶/ ۱۲. توضيحا، نرخ ازدواج، برابر است با: ازدواج ثبت شده، تقسيم بر جمعيت، ضرب در ۱۰۰۰( مثال: در سال ۱۳۸۶ در مقابل هر ۱۰۰۰ نفر جمعيت، ۰۶/ ۱۲ رويداد ازدواج به ثبت رسيده است).

[۲] ( ۲) بر اساس آمار سازمان ثبت احوال كشور، آمار طلاق در سال ۱۳۵۷، ۲۵۳/ ۱۵ در ۰۰۰/ ۱۰، با نرخ ۱۹/ ۴ و در سال ۱۳۸۶، ۸۵۳/ ۹۹ در هر ۰۰۰/ ۱۰، با نرخ ۳۱/ ۱۴ بوده است و توضيحا: نرخ طلاق، برابر است با: طلاق ثبت شده، تقسيم بر جمعيت ضرب در ۰۰۰/ ۱۰( مثال: در سال ۱۳۸۶ در مقابل هر ۰۰۰/ ۱۰ نفر جمعيت، تعداد ۳۱/ ۱۴ مورد طلاق، ثبت شده است يا ۴/ ۱ رويداد در هزار نفر). همچنين در سال ۱۳۵۷ در مقابل هر ۱/ ۱۲ ازدواج، يك طلاق ثبت شده؛ ولى در سال ۱۳۸۶ در مقابل هر ۴/ ۸ ازدواج، يك طلاق ثبت شده است.

[۳] ( ۱) الكافى: ج ۱ ص ۵۳ ح ۱۴ به نقل از حمّاد بن عثمان، روضة الواعظين: ۲۳۳ با تعبير:« حديث جدّي حديث أمير المؤمنين».

[۴] ( ۲) الكافى: ج ۱ ص ۵۲ ح ۷.